بهار
هزار شکر که آمــد، دوباره فصـــل بهار
شکــوه سبزه و گل، میله های شهر مزار
چه آسمان پر از نور و طلعت خورشید
که طعنه میزند هردم به حُـزمه های غبار
جلال کوه و کمر ابر و باد و صاعقه است
نزول رحـمت باران، هزار نقش و نگار
چه مست لاله و سنبل به باغ های وطن
ز بادۀ سحری نرگس است باز خمار
فدای هر چه گل سرخ دشت های وطن
هزار بوته ای وحــشی و ساقۀ پُر خار
بگیر جام می و لحظه ای بخــند و بخوان
که شاید عمر نیارد دیگـــر ازین تکــرار
نعمت الله ترکانی
4 حمل 1389