وصیت
نمیخواهم پس از مرگم برایم داستان سازید
به وقت مردن من هر چه میگویم همان سازید
گنهــــــکارم که در دنیا نکــــــردم قدر یاری را
مرا پهــــلوی قبر عاشقی یک پاسبان سازید
ز گوشت و استخوانم خلعت شاهین میخواهم
برای گــــرگ های بیشه ها تیر و کمان سازید
گلی پرورده ام در بالکُن خانه ام امســــــال
بدورش هاله ای پیچیده مصون از خزان سازید
چنان افسرده ام امشب که فردا نیست در فکرم
غم هر لحظه ام را قصه ای جور زمــــان سازید
رسید عمرم به شصت و شاخه ی امید من بشکست
عزیزان! لذت مهر و وفا…. را گفـــتمان سازید
***
سخنگـــوی شما بودم نشد تا درد دل گویم
وصیت میکنم!… گر میشود دیگر زبان سازید
نعمت الله تُرکانی
11.11.11
Dezember 15th, 2011 at 10:38 pm
چه دیر است اینجا خبری نیست
Dezember 31st, 2011 at 10:41 pm
سلام و ارادت
سال نو مبارک باشد.
Dezember 31st, 2011 at 11:05 pm
چنان افسرده ام امشب که فردا نیست در فکرم…
بسیار زیبا بود
Januar 1st, 2012 at 4:13 am
سلام حضور ترکانی صاحب گرامی
ممنون از شما من هم سال نو عیسوی 2012 را تبریک عرض میدارم امید وارم سال خوشی داشته باشید ناگفته نماند سروده زیبا را خواندم خیلی عالی نوشتید اما خداوند عمر دراز بدهد 100 ساله شوید شعر های روشن و آفتابی تان روشنی بخش جهان ادب شود همه فیض ببرند و هم چنان شصتمین سال روز تان را مبارک عرض میدارم عمر طولانی از خداوند آرزو دارم .
Januar 1st, 2012 at 10:48 am
سلام پدر بزرگوار!
از اینکه باز هم دست از تشویق ما بر نداشته اید جهانی سپاس
شعر زیبایی تان را خواندم و بسیار خوشم آمد. همیشه شاعر باشید.و غزل سرا
سعادت هر دو جهان برایتان می خواهم
Januar 1st, 2012 at 2:25 pm
سلام بر برادر خوبم آقای ترکانی … واقعا سپاس گزارم از اینکه به یادم بودید و سال نو میلادی رو تبریک گفتید . امیدوارم که این سال بر شما و خانواده محترمتان سالی خوشایند و مبارک باشد . روزگارتون به شادی و ایام به کامتان باد .