•  

     دوستان عزیز از تشریف آوری شما به صفحه ام خیلی سپاسگذارم . چنانکه این غزل را آخرین غزل گفته ام شاید دیگر غزلی نگویم و ترجیع خواهم داد برای شما دوستان داستان بگویم. از زندگی ام و از آرزو های دیگران و غمهایم خاطراتی بنویسم.

    آخرین غزل

    نا خوشی  ام از علت  بد خـویی  تـست

    دل بسته  به هــر نگاه  جــادویی  تست

    تا چنـد  منـم   به  پیـش تـو هیچـکسی

    تا چـند میــان  قلــب مان  دویی  تـست

    از نام مـن  و  جای  مـن  و  زندگی  ام

    پیـــش هـــمه  آوازۀ  بدگـــویی  تـست

    راه  دیگـــری نیــست  مرا خـامــــوشم!

    دانم به خطا و سهــو  همسویی تست

    ***

    از مــذهب مــن بیـرون شدی مـــیدانم

    خـــال بـر لب  نشــان هنــدویی تست

    جهانمهر هروی

    28 اکتوبر 2008        

     

    نوشته شده توسط admin در ساعت 8:55 pm

  • 

    16 پاسخ

    WP_Modern_Notepad
    • آرزو گفت :

      استاد گرامی ، آقای هروی محترم سلام: ازینکه این آخرین غزل شما شاید باشد ، ناراحت هستم ،من خوانندۀ پر و پا قرص اشعار زیبای تان هستم ، گاهی برای دلخوشی دوستان هم که شده ، بسرایید ، گرچه میدانم وقتی شعری الهام شد ، بدون شک خواهید نوشت. منتظر غزلهای زیبای تان هستم. با ارادت آرزو

    • زریر گفت :

      استاد گرامی و ارجمند سلام و درود برشما!

      متحیر شدم که چرا یکباره این تصمیم را گرفته اید؟ میدانم شما مرد عرصه ی مبارزه و پیکار هستید و وقتی سخن از مبارزه می آوریم خویش را در جمع از هواداران و بدخواهان میبینم واگر این جمعیت هواداران ما اکثریت باشد انرژی بزرگ را درین مبارزه در خود احساس میکنیم.
      خدا کند این تصمیم شما آنقدر هم جدی نباشد ولی اگر روی یک سلسله سنگ اندازی های عده ای که در سابق هم وجود داشت، این تصمیم را گرفته اید مرا سخت آزرده ساختید .شما که یک مرد ادیب و اهل قلم هستید برای ما داستان های تان نیز چون مروارید های درخشان در گلستان ادب پارسی میدرخشد زیرا همه بیانگر درد ها و رنجهای بیکران ملت مظلوم افغان است
      بهر صورت خداوند هیشه شما را موفق داشته باشدو قلم تانرا جولانگر میدان ادب و هنر میخواهم.

      شاد و سرفراز باشید استاد ارجمند

    • م.ع.یوسفی گفت :

      سلام استاد گرامی!

      غزل زیبای تان را خواندم و لذت بردم اما چطور قبول کنم که با این زیبایی که میسرائید دیگر این غزل آخری باشد؟ شاید امروز چنین تصمیم گرفتید ولی مه فکر میکنم شعر یا داستان و یا هر اثر هنری دیگر بخودی خود در ذهن خطور میکند و انسان را مجبور به آفریدنش میکند بهمین ترتیب شاید امروز شما را تصمیم باشد که دیگر غزل نی بلکه تنها داستان بنویسید مگر من میدانم در پهلوی داستان های زیبای تان غزلهای ناب دیگری از شما خواهیم داشت اگر امروز و فردا نباشد پسفردا ها خواهد بود.
      بهر صورت داستان هایتان بهتر از اشعار تان اند و اشعار تان بهتر از داستان هایتان.

      آباد باشید

    • حبیب غریبیار گفت :

      سلام هروی صاحب
      چی حال دارین ؟
      تشکر از پیامت خیلی خیلی تشکر

      از مــذهب مــن بیـرون شدی مـــیدانم
      خـــال بـر لب نشــان هنــدویی تست

      خیلی خوب است که شاعر خودش را بسراید

    • سائس گفت :

      استاد عزیز سلام و عرض حرمت!
      غزل زیبای تان را به خوانش گرفتم که بسیار شیوا، رسا و عالی بیان داشته اید، در مورد ترکیب ها و صنایع ادبی آن چیزی نمیتوانم گفت به جز احسنت و اما محتوای ان را افسرده گی خیال و روان شما تشکیل میدهد که امیدوارم موضوع را جزئی فکر کرده و از سرودن و شعر گویی دریغ نکنید . اشعار تان همیشه زیبا و ناب بوده و خواننده گان فراوانی دارد، اما نمیدانم چرا به یکباره چنین تصمیم گرفته اید که بعد از این شعر و یا غزل دیگری نمی نویسید و در پی نوشتن خاطرات و داستان های زیبای تان که همیشه انعکاس دهنده درد جامعه و ملت مظلوم افغانستان است ، می روید؟ امیدوارم که این امر به حقیقت نه پیوندد و باز هم روزی شاهد اشعار زیباتری از شما استاد مهربان باشم. راستی استاد گرامی من هم با چند واژه ی کوتاهی به روز هستم و بی صبرانه منتظر حضور پر مهر شما و نظریات ارزشمند و گرانبهای شما قرار دارم. شاد و سرفراز باشی استاد عزیز!!!
      راستی استاد

    • سیدمحمد امین عالمی گفت :

      سلام بر دوست
      آینه ی روز با نگاهی به طرح افزایش نیروهای نظامی خارجی در افغانستان به روز است
      بدرود

    • زیوری ویژه گفت :

      سلام استادعزیز

      درود بر دستانت احساست

      چرا استاد؟

      ما که بدون غزل خواهیم مرد

      ولی میگویم پیروز دارین باشید

      در همه موارد
      نام خدا

    • احمد فواد دوست گفت :

    • شیده مبتکر گفت :

      سلام و درود
      فرصتی دست داد تا بازهم به وبلاکتان میهمان شوم. غزل را خواندم زیبا بود. مگر چرا آخرین غزل .داستان هم بنویسید, غزل هم بگویید ما هر دویش را خوش داریم.

    • یک دوست گفت :

      با سلام
      Lمجموعه شعر “ دستم به داد دهانم نمی رسد“ گلچینی است از ده سال شعر در غالب سپید و غزل که در 72 صفحه جمع آوری شده است شاعر این مجموعه سالهاست که از اعضاء انجمنهای ادبی و فرهنگسراهای استان تهران است و فعالیت خود را در نزد اساتید بزرگی آغاز کرده است
      موضوعات شعر بیشتر درونمایه اندیشه ای و اجتماعی دارد که با زبانی رمانتیک بیان شده از ویژگیهای ایشان در شعر پختگی و سادگی زبان( سهل الممتنع) بودن آن است کوتاهی و معجز بودن شعرها (اقتصاد کلمات) نیز ویژگی دیگر شعری ایشان است
      عنوان کتاب (دستم به داد دهانم نمی رسد) بر گرفته از یکی از ممتاز ترین اشعار سپید ایشان است که در پشت جلد کتاب نیز نوشته شده و نیز طرح جلد زیبای این کتاب که متناسب با مفهوم همان شعر است
      این مجموعه یک بار توسط نشر عابد در بهار 86 چاپ و منتشر شد و بار دیگر در زمستان همان سال به تیراژ 3000 جلد تجدید چاپ شد
      شما عزیزان می توانید این کتاب را از آدرس ذیل تهیه کنید :
      تهران – ضلع غربی اتوبان افسریه – نرسیده به میدان بسیج – جنب بانک تجارت – کارگاه و صنایع چوبی سوری ( با تخفیف 20%) شماره تماس:33147377
      برای آشنایی و ارتباط بیشتر می توانید به ادرس وبلاگ شخصی شاعر مراجعه کنید :www.naaranj.blogfa.com

    • محمد علی رستمی ( وصال ) گفت :

      دوست ارجمند و گرامی
      با سلام و عرض اردادت با معرفی دوکتاب دوستانم و شعری از خودم
      بروز شدم امیدوارم با حضور گرمتان و اندیشه سبزتان سر افرازم سازید

    • پ.گ گفت :

      سلام دوست عزیز،جهانمهر.مگر میشود غزل نسرود؟میخواهی قصه گو شوی؟تو خود بهتر میدانی که:“هزاران قصه در بیتی بگنجد“مگر به ارادهء خود میگفتی که به عزم خود نگوئی؟
      آنکه خود ریخت گلاب غزل اندر دهنم
      او بگوید که چه سان ره ببرم در وطنم
      باور نمیکنم از دوستی چون تو که چنین سخت بیان راحتی کنی.
      مرغ فکرم در قفس یکدم نمی ماند خــــموش
      هر سرائی میسراید،هر نفس هر جـــــا رود
      گر چه میگویم غزل،از من نمی آید سخــــن
      میروم هر جا که هر شب این فلک پیما رود

      صدای آخرین غزلت رو میشنوم که فریاد میزنه:
      نه درون شدم به گردی که برون روم به بادی

      بیصبرانه در انتظار غزل تازه’ شما هستم.

    • سائس گفت :

      استاد عزیز سلام!
      با تشکر از حضور پر مهر شما در „حدیث عشق“ پیام زیبای تان را خواندم ، واقعاً ارزشمند و قابل قدر است. ایکاش تمام فرهنگیان ما همچنین مفکوره و اندیشه عالی با احساس نیکو می داشتند. من احساس نیکوی شما را می ستایم و به امید موفقیت های بیشتر شما، منتظر مطالب و داستان های زیبایی از شما استاد گرامی هستم.

      راستی حدیث عشق نیز با „جام الست“ به روز گردیده و بی صبرانه در انتظار حضور سبز شما قرار دارد. شاد و کامگار باشید!!!

    • برزگر گفت :

      سلام بر حضرت هروی صاحب

      افسوس که دروقت وداع به هم رسیدیم

      اما استاد عزیز

      باهر کار دیگر میشود غزل را هم یاری دهید

      موفق وموید باشید

      از دیار تخار

    • پ.گ گفت :

      سلام دوست من.زمانی که داشتم پیغام دیروز را میگذاشتم حتم داشتم در همان لحظه آفرینشی خواهی داشت. چه بسیار افسرده خواندمت و چه بسیار دلم برای دوستم تنگ شد.هر کجا هستی و به هر کاری مشغولی جهانی در دریای دلت غرق افتد.به امید حضور آفتابیت

    • mehrgan گفت :

    نظر خود را بگویید :

    لطفا" توجه کنید : بخش مدیریت نظرات فعال است و نظر شما بعد از بررسی توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.

پیوندها