خشونت
خشونت های چشم ات، انتـحاری گشته اسـت دیگر
هــزاران جان فــدای، تو ( مــزاری) گشــته است دیگر
بیـا در( دشت لیلی)، قصـه ای ( افـــــشار) را بـــشنو
هزاران ( قلعه جنگی ) خون، جاری گشته است دیگر
فــــلک بنیـــاد صد افــسانه را با نام مـــا بنــــوشت
که بخت ما به دنیـــا، اضطراری گشـــته است دیگر
نه درک معـــرفت از ریشه هــای مُلک جمشید است
شعـــور زاهـــد از ایمان، عـــــاری گشــته است دیگر
خیابان ها ز شــــرم بــودن خود، گشــته اند خالی
که خون چون آب،بر هر سوی جاری گشته است دیگر
فغـــان از مـــردمان خُفــته و غافـــل ز اهــــــریمن
که مُلک مـــا ز رستم، باز عــــاری گشته است دیگر
کسی کو عمر خود را مُفت میخورد و ز خود میرفت
ازین پس بهـــر کُشتن، مــرد کاری گشته است دیگر
دل عـــاشق ز دست یار نادان، قصــه شد کــــوتاه
اسیـر فتــــنه ای، بی بردباری گــــشته اسـت دیگر
شهـــید شهـــوت بیــــگانگان یک عمــــر می بیــنم
(هـرات) و (هیـرمند) و (کنـدهاری) گشـته است دیگر
جهانمهر هروی
22 سپتمبر 2008
September 22nd, 2008 at 6:24 pm
/ خبر فوری/ آواز گنجشکهای مجید مجیدی به اسکار می رود
ممنون که به وبلاگ من را دیدی .تبادل لینک کنیم؟
September 22nd, 2008 at 8:27 pm
با سلام و درود برجناب جهانهمر هروی.
اولن ازحضور شما معذرت میخواهم که بعد ازدیر وقت می آیم. غزلهای زیبایت را یک یک خواندم و چنانکه ازدل برمی خیزد بردل می نشینند. غزل آخری ات خیلی زیبا بود. بخصوص تصاویر و تلمیح های جدیدش. برای شما آرزوی موفقیت وسلامتی می نمایم.
September 22nd, 2008 at 8:54 pm
*��) *��)
سلام خوبی
�.���.�*��) �.�*�) �.���.�*��) �.�*�)عزیزم من که اومدو تو وبلاگ تو نظر دادم تو هم بیا که سارا جیگولی منتظره
__________________000__________________
_________________00_00_________________
________________00___00________________
_______________00_____00_______________
______________00_______00______________
_____________00_________00_____________
00000000000000___________00_000000000000
__00______________سارا______________00__
____00_______________منتظرها00___
______00_________بدو_________00______
________00_____بیا ._____00________
__________00_____هستم0_____00__________
_________00_________________00_________
________00________0000________00_______
_______00_______00____00_______00______
______00_____00__________00_____00_____
_____00___00________________00___00____
____0000________________________0000___
___000_____________________________
September 22nd, 2008 at 11:17 pm
استاد گرامی ،آقای هروی محترم سلام: مثل همیشه زیبا سرودید و لذت بردم. دورد بر شما. با ارادت آرزو
September 23rd, 2008 at 12:25 am
سلم جهانمهر عزیز من هم با تو موافقم. اما اون مطلب به هر حال فقط یک خبر بود. مثل یک خبر بد. من بالای لیستم لینکت کردم. تو هم اگر دوست داشتی من را با اسم „خبرگزاری خلیج فارس“ لینک بده. به امید دیدار
September 23rd, 2008 at 7:00 am
سلام عزیز دوست نازنین هم زبان آگاه خرد مند ورزیده جهانمهر هیروی عزیز!
وجه مشترک زبانی ومنطقوی من وشما که پیوندیست همیشه با خاطراتی از یاد دوستان قدیمی پا بر جا که در مکالمهء تلیفونی با شما بار ها اظهار داشته ام که وا قعا پیام نوشتن را به فراموشی سپرده ام.
زمانی که نوشته های شمارا میخوانم خواه ونا خواه بشما تلیفون نموده تشریف داشتید باهم صحبت مبکنیم ور نه سلام غیابی تو صیه میگردد.
این بار سرود زیبای شما چون همیشه مهمان قلوب هر مرور گر شده که پیام ها شاهد وبیانگر اند که مصداق بر همین مقطع زیبا.
شهـــید شهـــوت بیــــگانگان یک عمــــر می بیــنم
(هـرات) و (هیـرمند) و (کنـدهاری) گشـته است دیگر
اذ هان را در قضاوت نشسته وانسان را وادار به تحرک سازنده ومبارزهئ پیگیر مینماید مستدام باشید دوست عزیز و صحتی شما آرزوی من است. حضرت ظریفی
September 23rd, 2008 at 3:12 pm
سلام بر استاد عزیز هروی گرامی!
در غفلت بودم، حالا که از غفلت بیدار شدم ماشاالله با تازه سروده ای از شما روبرو شده ومثل همیش بقدر کافی لذت بردم. بلی استاد نازنین.همین جیز ها را با تأسف این آخندکهای بی ایمان ما از دور جهاد نا سالم شان بما به ارمغان آروده اند: غارت، رشوت ؛ شهوت، ظلم ، تجاوز، وهزاران فجایع دیگر که گاهی حتی هنگام نوشتن با نسان نوع انزجار ونفرت ایجاد میشود.
صحتمند یوسلامتی تان یگانه آرزوی منست
September 23rd, 2008 at 3:22 pm
سلام بر استاد گرامی، هروی عزیز!
خواندمت، عالی بود و بسیار پر ارزش و پر محتوا، چنانکه دوستان خردمند و استادان فن چون استاد حضرت ظریفی موارد را نوشته اند و دیگر جایی برای زبان بازی این حقیر نمی باشد. ازخداوند متعال برای تان آرزوی صحتمندی و سلامتی میکنم.
توانا و نویسا باشید!
ارادتمند شما: سائس
September 23rd, 2008 at 6:35 pm
چی بگویم هروی جان
زمانی که خائن ملت بابا شد و مسبب افشار قهرمان ملی که نگفتنش بهتر
راستی به موضوعات تاریخی و سیاسی انتقادی اگر علاقه داشتی به وبلاگ مه هم سرکشک تانیسته مه تانی
September 23rd, 2008 at 9:05 pm
جهانی سپاس هروی جان راستی یک خواهش داشتم از شما
مه خو طبع شعر ندارم لاکن از شما درخواست داشتم یک مقوله را بصورت شعر ابراز کنید و آن هم استحاله فرهنگی جوانان ماست
جایی که جوان افغان بجای کلتور باستانی خود روی به کلتور غریبه ها آورده زبان خود را فراموش نموده و استفاده از واژگان غریب کشور میزبان را بر میگزیند و تاریخ کشورهایی که در آن زندگی میکنند را بهتر از تاریخ کشور خود میدانند به کجا خواهیم رفت با این گسست جوانی که به سال نرسیده که در یک کشور مهاجر شده چونان گپ میزنه و از چنان پوشش استفاده میکند که بیا و تماشا کن
چه حقارتی در جوان امروز افغانستان وجود دارد که با این افکار سعی در اضمحلال آن دارد
با توجه به طبع بلند و اندیشه فراختان شعرتان به دل و جان خواد نشست و بهتر از سخنان بنده اثر خواد داشت
شب خوش فرزند وطن
September 23rd, 2008 at 10:28 pm
رستم عزیز:
زبان را وسیلۀ آمیزش انسان با انسان تعریف کرده اند. وقتی یک طفل به محیط بیگانۀ میرود و میخواهد با آنان بیآمیزد ناگذیر زبانش به سوی زبان کشور میزبانش کشش پیدا میکند. من شش فرزند دارم پسر ودختر کلانم که در افغانستان درس خوانده اند با زبان و ادبیات ما مسلط اند ولی کوچکترین ما با وصف کوشش های فراوان پدر و مادر باز هم کلمات المانی را در گفتار خود میآورند. به نظر من این مسله زود گذر است. گذشته از آن زبان فارسی دری یکی از زبان های زنده و پیشتاز جهان است. اگر یکی کلمات بیگانه را در زبان رواج میدهد این کلمات او گاهی ثبت قاموس زبان ما نخواهد گردید.اما مهمتر ازین همه آنست که ما باید زبان خود را در پهلوی زبان های بیگانه رشد دهیم که متأسفانه در کشور های میزبان کمتر برای این مسله ارج میگذارند. من کوشش خواهم روی موضوع که یاد آوری کردید در آینده بحث مفصلتری داشته باشم. اما نسل جوان را نمیشود با فشار مضاعف ازین گونه ها متأثر ساخت. به نظر من فامیل ها (بزرگتر ها) باید توجه خاصی درین مسله از خود نشان دهند. موفق باشید.
September 24th, 2008 at 9:32 am
استاد عزیز من سلام!
صدا آمد که ای غافل، مپرس از حال زار دوست
که از ساتـور قصـابان، فراری گشتـه است دیگر
نازک رنجی بینا این است با وجودیکه این طور یک غزل جانانه گفتی اما بینا را در عالم نابینی قرار دادی؟؟
تابکی بشنوم از غیر سخن های ترا……؟
شوخی کردم استاد عزیزم!
ما یک مضمون به نام نظریه ادبی میخوانیم دیروز یکی از استادن ما که به درجه، پروفیسوری است گفت هرگاه خواسته باشیم شعر را تحلیل کنیم باید از دو لحاظ آن را مورد مطالعه قرار دهیم یکی از لحاظ شکل و دیگر از لحاظ معنا، و با چند مثال از اشعار حضرت بیدل صاجب دل استاد ما روی تخته چرک توته با یک تباشیر سنگ مانند این دو فن را توضیح و تشریح نمود. که به بینایی دوست ات افزوده شد.
برداشت شخصی من نه تنها ازین غزل ات بلکه از تمام اشعار زیبا و دلکش ات این است که در شکل اگر زیبایی را می بینم و یا نمی بینم آنقدر برایم لذت بخش نمی باشد اما در معنا و محتوا که تعمق میکنم آنگاه در می یابم که این شعر از سوز و گداز درونی سرچشمه گرفته زیرا که ضمیر ناخود آگاهم حتا به تحلیل می پردازد. و شعر ات نقش بر دلم می بندد. این جاست که بیت استاد غزل حضرت حافظ در نظرم صد فیصد به حقیقت مبدل میگردد.
شاعری طبع روان می خواهد
نه بدیع و نه بیان مـی خواهد
تو زنده باشی که با اشعار زیبایت بینایی بینایت را بیناتر سازی.
September 24th, 2008 at 11:23 am
سلام دوست عزیزو استاد گرامی،
امیدوارم که لباس عافیت به تن داشته باشید، خواستم خبرتان کنم که با شعر تازه یی زیر نام „غواص عشق“ منتظر حضور سبز شما هستم. و امیدوارم از نظریات، انتقادات و پیشنهادات سازنده و ارزشمند شما بهره مند گردم.
خداوند یار و مددگار تان باد!
سائس
September 24th, 2008 at 2:18 pm
زیبا بود. خیلی.
September 24th, 2008 at 8:25 pm
با سلام مجدد!
از حضور پر مهرتان ممنونم و از اینکه نظریات و پیشنهادات سازنده ی خویش را ارایه داشتید سپاسگذارم.
استاد گرامی!
نظر به فرمایش شما تا جایی که امکان داشت و توانایی داشتم ترکیب های مقفی را تغییر دادم که به نظرم بهتر شده است، البته از برکت وجود نازنین شما. به امید نظریات سازنده و ارزشمند بیشتر و همکاری های همیشه گی تان، برای تان توفیق دارین استدعا دارم.
ارادتمند شما: سائس
September 24th, 2008 at 11:47 pm
درود
——
بی گمان لمس دو دستان شما
مثل جادوی صنوبر سبز است
ما فقط دور و بی بر شده ایم
از نصیب تن ایثار شما
——
شعرهاتون زیبا و دلنشین هستند.
سرفراز باشید
بدرود
September 25th, 2008 at 1:08 am
باسلام وعرض ارادت غزل زیبایی سروده ای ضمنا نمک بانفرین شدگان زمین میزبان جناب عالی است مانندهمیشه سپاسگزار حضورتان
September 25th, 2008 at 9:50 am
سلام هروی عزیز .
از حضور و پیامتان سپاسگذارم .
ممکن است در ستون پیوند ها کلمۀ ( داکتر ) را حذف کنی ؟ آخر تو که نمی خواهی من اینجا در توپ امنیتی ها بسته شوم . هاهاهاااا
قربونت .
September 25th, 2008 at 11:00 am
سلام به روزم
September 25th, 2008 at 2:36 pm
سلام استاد1
تلفیق شعر و سیاست . زیباست !
روزگار به کامتان
September 25th, 2008 at 5:23 pm
جهانمهر هروی عزیز سلام: من ندانستم که خشونت های چشم چگونه انتحاری میشود؟ خواهش میکنم مراد خود را برایم بنویسید. صمنا میخواستم بدانم هدف شما از (( مزاری)) رهبر حزب وحدت بوده است یانه؟. با احترام زیاد به شاعر توانای کشور…
September 25th, 2008 at 5:45 pm
دوست عزیز عبدالصبور جان سلام مرا هم بپذیرید!
اول اینکه خیال میکنم خشونت از هر نوع اش؛ خشونت است. جنگ است و کُشت و کُشتار است. اینکه چشم را من آورده ام هدف ام دیدگاه های متفاوت در مورد جنگ خانمانسوز در افغانستان عزیز است. این جنگ ها بدبختانه از دیدگاه های به اصطلاح متفاوت قانونیت میگیرد. یکی میگوید ما مجاهد بودیم و علیه اشغال کشور ما جنگیدیم و پیروز شدیم و روس را از سرزمین ما راندیم. دیگرش میگوید ما مسلمانیم و علیه همه موازین خقوق بشر میجنگیم و خود را میکُشیم تا چند نفری به قدرت برسند. یکی دیگر میگوید همه شما دروغ میگوید و برای بیگانگان خوش آمد میگوئید… ما تکنوکرات هستیم و میدانیم چطور کشور را اداره کنیم. و دیگرش تا گلو در منجلاب قوم و قبیله غرق است و خلاصه تا که میبینی فلسفه بافی و رد گم کردن جنایات است. من میگویم نفرین بر همه این سفسطه بافی ها که انسان را و خاصتا مسلمانان را بجان هم میاندازند و پول، قدرت و شهرت کمایی میکنند. این ها همه و همه نظر است که چشم میبیند و عقل آنرا به نحوی تجزیه و تحلیل میکند. اگر من مسلمانم پس فرق من از نظر اندیشه میان یک عرب و عجم چیست؟ چرا پشتون، تاجیک، ازبک، ایرانی، پاکستانی،عربی و… گذاشته میشود. و اگر مسلمان نیستم پس چرا این همه جار وجنجال به خاطر هوویت من سر زیان هاست. ازین بیشتر شما میتوانید فکر کنید. . در مورد اینکه هدف من مزاری رهبر حرب وحدت است میگویم هرگز نه! این جوابی است به بیانیه برهاندین ربانی که در جریان جنگ های کابل میگفت: ما از بلخ بامی شروع کردیم. یعنی بعد از آزادی بلخ کابل را فتح کردیم و انقلاب اسلامی ما را به پیروزی رساندیم. در حالیکه زمامداران بلخ هزاران مسلمانرا بخاطر پیروزی سر به نیست کردند و جاده ها و دشت ها را از مرده های شان انباشتند…موفق باشید.
September 25th, 2008 at 7:34 pm
سلام به هروي گرامي : آرزو ميكنم كه خوب و خوشحال باشيد. غزلهاي زيباي تان را خواندم و لذت بردم.
September 25th, 2008 at 7:37 pm
می دانم رهایم نمی کنی…آینه ام! بیفتم از دستت..هزار تکه می شوی…دستم را بگیر!!
September 26th, 2008 at 12:02 pm
با درود فراوان به آقای هروی!!
تازه هایتان را خواندم و لذت بردم… از من گله نکنید … آخر در افغانستان زنده گی میکنم…
September 26th, 2008 at 1:37 pm
سلام ازلطف سرشارتان ممنونم شعرهای زیبایتان راخواندم ولذت بردم
بدرود
September 27th, 2008 at 1:48 pm
ممنون از سخاوت بی حد سخنت
September 27th, 2008 at 4:02 pm
سلام استاد گرامی امید وارم جور و سرحال باشین
شعر تان مطالعه نموده ازش حظ بردم
کامیابی به کامتاب
تشکر
حصیف
September 27th, 2008 at 7:41 pm
کامنت قبلی نمیدانم چرا ارسال نشد مطالبی نگاشته بودم که ثبت نشد
مطلب تاریخ هیرمند در ویبلاگم نشر شد
با افتخار لینک شما هم در ویبلاگم قرار داده شد
September 28th, 2008 at 9:26 am
عید مبارک
امروز روز شادي و امسال سال گل
نيكوست حال ما كه نكو باد حال گل
گل را مدد رسيد زگلزار روي دوست
تا چشم ما نبيند ديگر زوال گل
مست است چشم نرگس و خندان دهان باغ
از كرّ و فرّ و رونق لطف و كمال گل
سوسن زبان گشوده و گفته به گوش سرو
اسرار عشق بلبل و حسن خصال گل
با عرض سلام و تمنیات نیک، آرزو میکنم دوست خوبم دارای صحت و سلامت باشی، امید دارم که بنده را معذور بداری از این که نسبت مشکلات کاری نتوانستم به صفحه ای زیبایت سر بزنم و از محتویات پر نغز و پرمغز آن سود ببرم.
روز های عید خوش و مملو از شادی برایت آرزو دارم.
و انتظارت را دارم تا در مورد نوشته ای که در صفحه ام جا گرفته است، نظر بدهی.
September 28th, 2008 at 10:05 am
نام خدا
زنده باشید
Oktober 28th, 2008 at 7:35 am
درود آقای هروی
نوشته هایتان را خواندم ولذت بردم
خدا نگهدار