• غزل

     نمـــیدانم  دریـــن دنــیا چه رســم و راه  پــاداش است

    که قاتــل سربلــند و کشــته ها یک توتـــۀ  لاش  اسـت

    عجب رسمیست که هر جا مُحتسب در صدر مینشیند

    و سالک هر که باشد فاسق و دهــــری  و اوباش است

    مگـــر در سطـــر  و  یا حشو   کدامــــین نامه  بنوشتند

    که تا باشد زمین، این کاسه میبـــاشد و این آش است

    عجـــب صبــری خــدا دارد… که  میبـــند جهــان  تاریک

    و خورشیدش اش اسیر دست  هر ناپاک  قلاش  است

    بــزرگی  را  به  زیـــر  چتـــر  صــد  نیــرنگ  میپـوشنــد

    و کــوهی از صـــلابت قطــرۀ   از آب…  یا مــاش  است

    ***

    به زیــر خرقــــه  ای پشمیــنه ی زاهــد به  خـــلوتگاه

    هزاران فتنه  ها خــوابیده  و با رنگ و  بو  فاش اسـت

    جهانمهر هروی

    28 اگست 2008

    نوشته شده توسط admin در ساعت 9:27 pm

  • 

    بدون پاسخ

    WP_Modern_Notepad
    • آرزو گفت :

      استاد گرامی آقای هروی محترم سلام: همیطور که سرودید ، دقیقاً واقعیت همین است که بتصویر کشیده اید و این واقعیت تلخ انسانهای با احساس را به مرز جنون میرساند. پر از سرایش بمانید. با ارادت ارزو

    • حضرت ظریفی گفت :

      سلام دوست عزیز جهانمهر هیروی!
      همیش ناله ها از اوباش وقلاش که هر چند امر به المعروف ونهی از منکر را در دیار محتسب زیب عمامه ودستار است زیر خر قهء پشمینهء زاهد در خلوتگاه فتنه های خوابیده را در سرود آشگار نموده اید رنگ وبوی که شما ازان یاد کرده اید بیاد این دو مصراع افتادم:
      صو فیان را نه جهنم در خور آید نه بهشت
      آب و آتش هر دو بد بو میکند پشمینه را
      قلم شما سبز وطبع شکوفای شما در جولان باد دوست عزیز. حضرت ظریفی

    • رینت گفت :

      جانمهرمهربان و عزيز؛ سلام! آرزو ميكنم شاد و سرحال و كامگار باشيد.درمورد رسم دنيا هرچه گفته باشيد كم است. شايد اصلا رسمي ندارد جز ناجوانمردي و راست كشي. / خيلي زيبا سروده ايد ولي باوركنيد كه حرفي از „خرقه پشمينه“ به ميان نمي آيد اصلا اين روايت از شعر كلاسيك ما زبان به زبان تا ما و شما رسيده . زاهدان امروزي بهترين دريشي ها به بر دارند و اگر لباس محلي هم بپوشند قيمتش از دريشي هاي معمولي بلند خواهد بود/
      با تشكر از حضور سبزتان، هميشه تشويق و محبت شما دوست عزيز روشنگر راه منست / سبز و بهاري باشيد/

    • زریر گفت :

      سلام استاد توانا وقدر دان شاعر زیبای وطنم!

      زمـانه کج منیشان را ببــر کشــد بیـــدل
      هر کجا راست بود خار چشم اغیار است

      لازم میدانم در برابر فلسفه واندیشه شما فرزند با احساس وطنم استاد گرانمایه ودلسوز سر تعظیم فرود آورده ادای احترام نمایم. یقین داشته باشید که اشعار زیبای وقشنگ تان تا اعماق روح وروانم تاثیر مینمائید. آنقدر شیوه وسبک روان شعر تان برایم خوشایند است که بعضاً حتی در مقایسه با سروده های خودم خود را ناتوان میبینم.
      وقتی زبان شکایت از ناجوانمردان وخصیصان زاهد نما میگشائید مرا بیاد این شعر از حافظ بزرگوار میآورید که میگوید

      واعظان کاین جلوه درمحراب ومنبر میکنند
      چون بخلوت میروند آن کار دیگر میکنند
      مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
      توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند

      دسیسه وتوطئه علیه ملت ناتمام است و دوام دارد.شاید نسلهای دیگری هم قربانی اهداف غولهای سرمایه و غلامان حلفه بگوش شان گردند.
      شما را خداوند از هرنوع گزند وآسیب زمان در امان داشته باشد

    • فری گفت :

      عجب صبری خدا دارد …

    • شبنم گفت :

      سلام و عرض ادب دارم خدمت استاد نهایت عزیز و مهربان امید خوب و سرحال باشید و نیز از کمک و همکاری همیشگی تان یک جهان تشکر من باز هم شکا را برای خوانش تازه ترین شعرم دعوت نموده و منتظر نظریات نیک و پیشنهادات شما هستم موفق و کامگار باشید

    • ن-ن گفت :

      سلام پدر بزرگوارم !
      آرزومندم صحت و سلامت و دور از گزند روزگار باشید. شعر زیبایی تان را خواندم بدرستی که من هم نمیدانم در این دنیا چه راه و رسم و پاداش است؟؟؟ غزل تان واقعا زیبا و پر محتوای است . خواندم و حظ بردم .
      از اینکه دیر دیر بعد خدمت میرسم معذورم بشمارید
      با دست بوسی و احترام

    • شهلا گفت :

      سلام
      سلام و سلامت باشید
      شعر زیبایتان من را بیاد شعری از شاعر ایرانی و همشهریم معینی کرمانشاهی انداخت با این عنوان
      عجب صبری خدا دارد اگر من جای او بودم
      متاسفانه برای تمام شعر حضور ذهن ندارم اما مطلعش این بود و شعر شما هم با شیوائی حق مطلب را ادا کرده بود
      واقعاگ در این زمانه قاتلهایش سربلند و مقتولان لاشه ائی بی ارزشند
      تا جهان هست مهرت پایدار باشد خدانگهدارتان

    • سلیمان دیدار شفیعی گفت :

      سلام بر استاد بزرگوار !
      به به ! رسالت را باید از شما آموخت. نمی دانم چرا هر باری که اینجا و یا به کلبه ی استاد بزرگوار حضرت ظریفی می روم خون رگهایم به جوش می آید و دلم توفانی می شود. شاعر آنست که پیامبر زمانش باشد نه اینکه به خال و لعل معشوق گیر بده. درود بر شما و بر قلم رسالتمند تان که شاعر گفتن به شما و شاعرانه به کلام تان می زیبد.

    • هدف گفت :

      ازنظرخیرخواهانه شماتشکرممنون شما.دوست عزیزآقای هروی

    نظر خود را بگویید :

    لطفا" توجه کنید : بخش مدیریت نظرات فعال است و نظر شما بعد از بررسی توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.

پیوندها