فصۀ جاودانی
غــم ام را خــریدی، به شیرین زبانی
الهــی به ببینی تو ، خیــر از جوانی
سُخــن بار ها گفــته خــوبان عــالم
ندیـــدم کسی را، چـــو تو نکته دانی
چه سبزینه رنگــی، سپیدیی بختی
گل باغ فــــردوس ، نداری خــــزانی
چه دل مُرده بودم چه افسُرده بودم
تــو دادی اُمــــیدم، به این زنـدگانی
سخـــاوت نمـــودی سلام و کلامی
و از عشق و شوریدگی هــا معانی
سفــر کرده بودم، به تاریکـی شب
به مقصــد رسیدم، تو دادی نشانی
***
صفـــای دل تو، و دل دادن مــــن
به دنیــــا بـُود، قصــه ای جاودانی
جهانمهر هروی
۲۳ جون ۲۰۰۸
Juni 25th, 2008 at 11:57 pm
استاد محترم و همشهری گرامی آقای هروی سلام: زندگی نامۀ تانرا خواندم و خوشحالم که بیشتر با شما آشنا شدم. شعر ها و طرز تفکر تان مایه افتخار ماست و برای من شخصاً یکی از شاعران برجسته افغانستان عزیز بشمار میآیید ،زیرا سروده های تان خالصانه و دور از تعصبات خشک قومی و حذبی است و این جوهر در وجود هر فریخته میهن ما نیست و اگر بود ، اوضاع فرهنگی،سیاسی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان بهتر از وضع رقت بار کنونی میبود .یک خصلت خوب تان را باید حتماً اینجا یادآور شوم ، و آن اینکه با اینکه اشعار زیبا و پر محتوی میسرایید و در همه زمینه ها مطالعه و اطلاع دارید، هرگز مثل بعضی از هموطنان قلم بدست احساس غرور و خود خواهی را ندارید. باور کنید در اوایل که من صفحه ام را ایجاد کرده بودم ، با بعضی ازشاعره ها و شاعران و وب نویسان هموطن خواستم ارتباط برقرار کنم و نظر خواهی کنم ، ولی متأسفانه با چند شعری که بچاپ رسانده اند اینقدر به خود قره شده اند که حتی به عنوان یک هموطن هم نخواستند جواب سلام را بنویسند.بگذریم درد ها زیاد است و گاهی به این نتیجه میرسم که ازماست که بر ماست.
با ارادت آرزو
Juni 26th, 2008 at 10:40 am
سلام استاد گرانمایه !
شعر تان را خواندم و یک دنیا لذت بردم . و در مورد خود تان آنچه نو شته بودید خیلی برایم جالب بود و خوب شد که به سوال دوستان نیز پاسخ مثبت داده شد . اگر چه ما و شما اخرین کوشش خود را همیشه کرده ایم تا کسی ازرده خاطر از خانه ما بیرون نرود باز هم دوستاین استند که شاید زیاد راضی نباشند و این را میگذاریم پای قناعت نا کرده ای خود شان . مو فق و شاعر باشید که از قول ارزوی عزیز افتخار ما بشمار میروید.
Juni 26th, 2008 at 11:35 am
سلام و درود بر جناب جهانمهر هروی.
خواندم ولذت بردم ولی با این بیت نتوانستم از نظر وزنی کنار بیایم.
چه سبزینه رنگی سپیدی ای بختی
گل باغ فــــردوس ، نداری خـــــزانی
شاد وسلامت غزل سرا باشید.
با ارادت میران
Juni 26th, 2008 at 10:48 pm
استاد ارجمند و گرامی سلام!
گرچه بخود لازم نمیدانم تا در مورد نوشته های علمی و کارهای ادبی تان نظر بدهم ولی این را حق خود میدانم تا بگویم آنچه را اینجا مینوسید همه اش مملو از صفا و پراز بهاست ،همه رهنماو رهنمود است .کلامتان مانند قلب تان لطیف و مهربان است.بمن شخصاً جای افتخار است که با فرهنگی و ادیب چون شما معرفت حاصل نموده ام البته در پهلوی شما وبا استفاده از گنجینه ادبی تان میتوانم اندوخته هایم را غنیتر بسازم از خداوند برایتان سلامتی و موفقیت آرزو مینمایم.
Juni 27th, 2008 at 6:54 pm
سلام هروي گرامي /این غزل بسيار زيبا است / سبز باشيد/
Juni 28th, 2008 at 9:35 am
سلام جناب هروی
چقد نوشته هایتان قشنگ است وچقدرشعرهایتام خوب.
خیلی خوشحالم که بهتون سر زدم استاد عزیزم.به ملیحه جان نازنیم هم سلام برسانید.میبوسمش
Juni 28th, 2008 at 11:34 am
استاد سلام فراوان تقدیم
هر گاهیکه شما به وبلاگم قدم رنجه میفرمائید خودم را زیاد خوشحال میبینم تشکر زیاد از لطف شما
من همیشه مطالب شمارا میخوانم و استفاده میبرم
زنده باشید با فامیل محترم تان
Juni 28th, 2008 at 2:04 pm
درود ،
سفــر کرده بودم، به تاریکـی شب
به مقصــد رسیدم، تو دادی نشانی
بسیار دلنشین و صمیمی ، بویژه این بیت غزل،
همیشه شاد و غزلسرا باشین
…وممنون از حضور سبز تان
Juni 28th, 2008 at 3:55 pm
مر30 از حضورتون
Juni 28th, 2008 at 4:21 pm
سلام استاد هروی عزیز.غزل زیبایی بود چون سایر غزل هایتان.با یک شعر کودکانه به روزم.خوشحال میشوم افتخارم دهید
Juni 28th, 2008 at 10:06 pm
سلام آقای هروی
غزل نابی بود
از این بیت خیلی خوشم اومد:
چه دل مُرده بودم چه افسُرده بودم
تــو دادی اُمــــیدم، به این زنـدگانی
از اینکه کمی دیر شد ببخشید، فرصت نكردم بگم به روزم.(اما حالا مي گم كه هستم!
تا بيكران سبز باشيد
Juni 29th, 2008 at 9:38 am
اول سلام.
یه بنده خدایی می گفت: ورزشکار نیستم اما ورزشکاران را دوست دارم و من هم شاعر نیستم اما شاعران را دوست دارم.
شعر قشنگی بود . یا حداقلش این بود که الان خوندنش یه حسی بهم داد که وصف ناشدنیه. ولی حس قشنگی بهم داد.
دنیا را برای تان شاد
و شادی را برای تان دنیا دنیا آرزومندم
Juni 29th, 2008 at 11:13 am
سلام!
آمدم خواندم ولذت بردم همین دوست عزیز
Juni 30th, 2008 at 1:36 pm
سلام دوست هراتی
زیباست.
Juni 30th, 2008 at 3:54 pm
سلام بر استاد سخن !
نخست باید از غیبت طولانی و غیر حاضری ام در این وبلاگ از شما معذرت بخواهم. راستش گرفتارم و کمتر سر می زنم. دوستان هم کمی دلخور شده اند. به هر حال ادرس را دیدم ( شعر سپید ) جالب بود. اما مهمتر و جالب تر این بود که شما را بهتر شناختم. شعر را خواندم و قبل از آن یک مروری کردم به نخوانده های این صفحه که همیش برایم الهام آور بوده است. و اینک بعد از یک احساس شاعرانه که از این صفحه سرچشمه گرفته بر می گردم. به زودی گرفتاری ها کمتر می شود و مزاحمت های من زیاد تر هاهاهاها
سخن سرا و غزل پرداز بمانید
Juni 30th, 2008 at 7:46 pm
سلام و ادب عرض میدارم !
برای نظر خیلی کوچکم.
غزل های زیبا و ناب شما را دوست دارم.
خیلی خرسندم با شما بیشتر آشنا گردیم.
در سایه محبت همسر مهربان تان ملیحه جان زنده گی خوش برایتان آرزو میدارم.
بهترین نعمت زنده گی انسان داشتن همسر نیک و به طبع دل انسان هست.
خرسندم شما از این نعمت برخوردار هستید..چشم بد دوررر
هروی صاحب محترم !
جهان سپاس از توجه شما
با ارادت فرشته
Juli 1st, 2008 at 8:13 pm
سلام
خسته نباشید و ایام به کام
به روزم با حرف من:
از چشم او رسيدم تا مرز خود دريدن
دانم چرا چنينم، عشق است و اين مضايق
تا بیکران سبز باشید
Juli 1st, 2008 at 8:23 pm
سلام و درود
بخشش باشد که دیر به دیر می ایم
می بوسمتان
بامان خدا
Juli 2nd, 2008 at 6:15 pm
سلا م
هم سرنوشت باعلل و عوامل نابرابريهاي اجتماعي زنان در افغانستان به روز است.
منتظر تان هستیم.