غــزل
خواهم که به گفتار تو، احساس شوم بــاز
در اوج معــانی بکـــــنم ، مـثل تو پــرواز
در باب غـــزل بهـانه کنـــــم نام عـزیزت
با حُسن تو افسانه ی لیلی کنـم آغــاز
از هــر چه به دنیاست پر آوازه و مقـــبول
الهــــام بگیـــرم ، بنـــویسم غـــزل ناز
وبلــون شوم آه کشم چـون تو بر آری
از حنــجـــره ات بار دگـــر، یار مـن آواز
تا گــرد مــرا باد بُـرد سـوی تو یک بار
آسـوده به باد سحـری بشگُفـم همبـاز
از هر چه لطیف است و پر از نور حقایق
با طـرح خیــالات کنــم عکــس تــو پـرداز
عشق تو مـــرا شهــرۀ این شهر نمـــوده
در مُلـک حـریفـان دغل داده ام اعـزاز
۱۲ جون ۲۰۰۸
Juni 12th, 2008 at 8:01 pm
سلام دوست من
غزل کار زیبایی بود …
دوست من تا چند دقیقه ی دیگر گل یخ هم به روز می شه ومنتظر شماست …
تا بعد جاویدان باشی
Juni 12th, 2008 at 10:02 pm
جهانمهر عزيز:سلام! آرزو ميكنم كه خوب باشيد. چه غزل زيباي . شمادرسرايش همتانداريد. به خدا! آدم حسود ميشود. در مورد غزل نفهميدم كه نام كي را پرسيده بوديد غزل هندي كه در نگاه است از خانم „nayyara noor“ است يكي از غزل خوانان مشهور / زي
Juni 13th, 2008 at 5:57 am
سلام استاد عزیز.زیبا سرودید.از عشق هرچه بنویسید کم است .بنویسید استاد عزیز.بنویسید
Juni 13th, 2008 at 7:59 am
هروی گرامی سلام !
غزل زبیایت را خواندم.
ممنون حضور سبز شما
با ارادت فرشته
Juni 13th, 2008 at 4:09 pm
سلام و صد سلام نثار تان باد !
من امدم غزل تان را بخوانش گرفتم . شما چقدر پر کار استید . از همه ما بهتر به صفحه تان رسیدگی کرده و تمامی دو ستان را در جریان میگذارید و دل همه را بدست اورده اید . خداوند شما را جاودانه داشته باشد تا ما در سایه مهربانی تان بیاسایم و از اندوخته هایتان بیامو زیم .
از هــر چه به دنیاست پر آوازه و مقـــبول
الهــــام بگیـــرم ، بنـــویسم غـــزل ناز
خدا نگهدار
Juni 13th, 2008 at 5:11 pm
استاد عزیز و شاعر توانا وطن سلام های گرم و پراز حرارت نثار تان باد خوشحالم که بازهم به دست بوسی شما آمدم و شما را به بزم خلوت دل مهمان نمایم اما با قدم در معبد عشق شما عطر دل آویز لحضات گرم در موج غزل ناب تان مرا افسون نمود که تاب گرفتار نماند و عنان اختیار از دستم رفت:
خواهم که به گفتار تو احساس شوم باز /// در اوج معانی بکنم مثل تو پرواز
Juni 13th, 2008 at 9:40 pm
سلام هموطن خوب ومهربان!
با خواندن شعر زیبا و مقبول تان دنیای از خوشی وسرور را در خود احساس نمودم. برایتان از خداوند توفیق بیشتر خواهانم .اگرچه کشور عزیز ما سالیانیست که درآتش جتگ خانمانسوز میسوزد و دشمنان آن همه چیزش را نیست و نابود کردند ولی خوشبختانه فرزندان اصیل آن چون شمادر راه رشدفرهنگ اصیل آن خستگی ناپذیر تلاش میورزند تا نسلهای آینده بتوانند از آن استفاده سالم و درست بنمایند .موفقیت دایمیتان را آرزو مندم
Juni 13th, 2008 at 11:13 pm
اين است دعايم که شوي صاحب يک تا
ني “ واز“ و نه هم“ گاز“، ولي موتر“ کاماز“ !
Juni 14th, 2008 at 6:17 am
سلام استاد گرامی
نمیدانم چطوری شروع کنم از کجا بگویم از مشکلات فراوانم بگویم از دستان نا توانم بگویم
دیر زمانی است زمانه چنان بر من سخت گرفته که قابل وصف نیست
اما چون ادعای مرد بودن میکنم سعی بر ان دارم که کمتر بر زبان بیاورم
مشکلات اقتصادی و کاری مرا از نوشتن و خواندن و تفریح کمی دور کرده اما من به فردا امید روشن دارم
چون عزیزانی مثل شما ، مادر شهلا و فاطمه ام را حامي خود محسوب ميكنم
از اينكه نتوانستم برايتان نامه بنويسم عذر خواهم
كامپيوترم را هم فروختم حالا ديگه هيچ سر گرمي ندارم
استاد عزيزم من هرگز محبتهاي شمارا فراموش نميكنم
به مادر شهلا هم سلام برسانيد و بگوييد پسرت حتي وقت ان را ندارد كه نظرات وبلاگش را چك كند چه برسد كه ايميل بزند قبلا كامپيوتر در خانه بود كارم راحت تر بود حالا وقتي من از كار بر ميگردم هيچ كافي نتي در شهر باز نيست
صبح هم كه ميرم سركار همه بسته است
دوست تان دارم استاد عزيز
Juni 14th, 2008 at 6:22 am
سلام جهانمهر گرامی
از حضور بهاری شما در راه سبز ممنونم و امید وارم که همیشه بهار باشید.
آمدم غزل شیرین شما را خواندم و لذت فراوان بردم
همیشه سر سبز و ماندگار باشی عزیز
Juni 14th, 2008 at 4:36 pm
درورد برجناب جهانهمر هروی.
غزل قشنگت راخواندم. زیباب بود.
در باب غـــزل بهـانه کنـــــم نام عـزیزت
این مصرع مشکل وزنی دارد حرف ه در کلمه بهانه از وزن خارج است.
و بعدش هم این مصرع ابهام دارد ودرست معنی را نمی رساند.
با طـرح خیــالات کنــم عکــس تــو پـرداز
صحت وسلامت وغزل سرا بمانید. با احترام.
Juni 14th, 2008 at 6:49 pm
جناب هروی گرامی ام سلام گرم من همراه با احترامات قلب ام تقدیمتان باد
تشکر که لطف نمودید و سری به کلبه من زدید
قربان لطفتان
همیش برایتان خوشی ارزو دارم
غزلتان را در دفتر خاطراتم به یادگار نوشتم
بامان خدا
Juni 14th, 2008 at 7:10 pm
میران عزیز:
من به وزن مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل این غزل را ساخته ام و فکر میکنم به بحر خرچ مربوط میشود. با آن هم گم گشتن وزن را در غزلگونه هایم چند تا از دوستان در گذشته نوشتند و من هر چه فکر کردم بجایی نرسیدم به گور تاریکی.
در بارۀ
با طـرح خیــالات کنــم عکــس تــو پـرداز
به نظر من هر عکسی که حقیقت مجازی است با خیال ما پرداز میشود. من گیسو میبینم و آن دیگر مار، من دهن میبینم و تو غنچه، من صورت میبینم و آن دیگر ماه و بهمین ترتیب هر کس با مویک خیال اش پردازی میدهد که دیگرانرا اغفال کند. با آن هم ترا حق به جانب میدانم. انتقاد ات بروی هر دو چشم میپزیرم و در آینده هوشم را بهتر متوجه میسازم. موفق باشی پسر خوب وطن
Juni 15th, 2008 at 8:42 am
سلام!
شعرخوبی خواندم ازآشنایی باشعرتان خوشحالم
Juni 15th, 2008 at 10:13 am
سلام استاد
به نظرم که از مه خسته شدی . اما به هر حال کیف کردم از خواندن شعرت . زیبا است و الهام بخش . اگه طرفای باور دور بخوری و نظر سازنده ته درج کنی ممنون می شم .
بدرود
Juni 15th, 2008 at 12:04 pm
سلام من نثارتان باد!
شعر زیبای بود خواندم ، امید وارم که از نظرنیک تان به دور نمانم.
بدرود.
Juni 15th, 2008 at 12:10 pm
بازم سلام
تشکر
Juni 17th, 2008 at 8:22 am
سپاس از آنکه سر داخل درين کاشانه ام کردي
مرا از خويش گفتي بي سرو سامانه ام کردي
جهان مهري به زر بخشي دگر تعريف نتوان شد
به مهرت آشنا تا گشته ام ديوانه ام کردي
دوست گرامي و زيبا نويس !
اميد است عرض ادبم گستاخي تلقي نشود چه فکر ميکني اگر اين ابيات بدين گونه آهنگ دگر گيرد…
باب غـــزل عنوان بکنـــــم نام عـزیزت
با حُسن تو افسانه ی لیلی کنـم آغــاز
از هــر چه به دنیاست پر آوازه و مقـــبول
الهــــام بگیـــرم ، بسرايم غـــزل ناز
طبع تان مسرور
Juni 17th, 2008 at 5:11 pm
باز هم زیبا
Juli 25th, 2008 at 10:19 pm
سلام استاد هروی:
مثل همیشه از کلام زیباتون بهرمند شدم
ببین چه دلخوشی ساده ای
که به یاد من هر اندازه مختصر باشی!
همیشه به یادت دخترت یاسمن.