این غزل را به کسانی تقدیم میکنم که انسان را بدون رنگ، نژاد، قبیله، منطقه، مذهب و ملیت قبول دارند. اما باید بگویم که متن آن را از نوشته های تفرقه افکنانه به همین نام هااز تفاله خانه های انترنت الهام گرفته ام. شاید ده دقیقه زیادتر برای گفتن آن نداشتم. مرا ببخشید اگر کمبودی دارد.
در کوچه هــای شهر شمــا عشق نارواست
رفتن به سوی معبد و گُلخانه ها خطــاست
در حیــرت ام که سنـــگ بهــــا دارد و نه دل
آغشته از فـــراق و غـــم و درد بی دواسـت
ایــدوست لحظــه ی به عیادت بیـــا که مـن
در انتظـار دیدن ات هستم، خــدا گواهست
بی مهــــری تو و دل بیــــگانه ام همـــــــه
از مـاست و هرچه آمده برما، بهــر ماست
خـــواهم نصیــحتی که مــرا راهبــر شـوی
بنویس یک نشانی که جـای تو در کجـاست
***
ما را خـــدا ی داده ز یـــک ریشـــه و تبـــار
بیـــگانگی به مـذهب و آییـــن ما چراست؟!
جهانمهر هروی
۱۲ می ۲۰۰۸
شعر قشنگی بود
به وبلاگ من و داریوش هم سر بزن
لینک دانلود آلبوم رگبار و همه چیز در باره سیاوش قمیشی اینجاست
سلام هروی عزیز
به به نام خدا غزل باران
دست مریزاد
ماراخدای داده زیک ریشه وتبار
بیگانگی به مذهب وآیین ماچراست؟
راست هم که چراست؟
زنده خوباشی هروی صاحب
زنگ دل ماره خو کندی
…..
درودبرایت.
هروی گرامی سلام ودرود. غزل زیبایت راخواندم ونیت واندیشه ات را ستایش میکنم. من هم شبیه شما، ریشه های این آرزو را در آبِ دیده می پرورانم که ما زنده باشیم و در وطن ما شاهد روزی باشیم که آدمها براساس کرامت وارزشهای انسانی شان مورد قضاوت گیرند. اما افسوس که این آرزو درعصر ما جز یک خیال شاعرانه بیش نیست. تعصب وتبعیض و نژاد پرستی در روابط اجتماعی ما چنان ریشه های ساختاری دارند که با هیچ موجی نمیشود این ریشه ها را ازبیخ وبن برکند. اسلام وکمونیزم در اعتبار دو آیدلوژی نتوانستند این ساختار را درهم شکنند و سرانجام خود ازهمین ساختار رنگ گرفتند. نژادپرستی و اخلاق و رفتار نژادگرایانه درافغانستان مثل یک آیدلوژی عمل میکند و به همین دلیل در تمام ساختار وشریانهای روابط اجتماعی به عنوان یک ارزش نهادینه شده است. لذا تازمانیکه این ساختار درهم نریزد و این آیدیولوژی جایش به باورهای انسانی نسپارد، ما همچنان سیابخت ترین مردمان روی زمین خواهیم بود. ما متاسفانه عادت کرده ایم به چیزهای افتخار کنیم که نداریم واعتراف هم نمی کنیم به هزار مصیبتی که گرفتارش هستیم. باین بنیش وبرداشت نمیشود به جای رسید. امیدوارم که این آرزوهای نیک شما روزی برگ و بار ببخشد.
بیگانه گی به مذهب و آیین ما چراست
سلام … سلام … خیلی ببشید آقای هروی که این روز ها بسیار بسیار خراب و خسته دل ام و نه تنها خبر شما را بلکه تمام دوستانم را نمی گیرم….
راستی این شعر تان مثل همیشه زیبا بود و دلنشین واقعا در کوچه های شهر این ها عشق نارواست….
زنده باد عشق!
در کوچه هاي شهر شما عشق نارواست.
سلام
باز هم که گل کاشته اید برادر!
امیدوارم همه از پس کوچه های نفاق برآییم و به کوچه ی وفاق همدیگر را در آغوش بکشیم
ایدوست لحظه ی به عیادت بیا که من
در انتظار دیدنت استم خدا گواهست
شعر زیبای تان را خواندم و امدم تا سلامی خدمت تان به عر ض بر سانم . مضمون تان را خیلی عالی یافتم بلی شما حق به جانب استید اما این مریضی است که در تار تار و پود فر د فرد جامعه ما ریشه دوانیده است . و فکر میکنم مداوای هم ندارد . من شما را یکبار دیگر بخاطر این شعر تان می ستایم.
مژگان
سلام جناب هروي : خيلي زيبا سروده ايد يكي از بهترين هاي شماست / سبز باشيد و از ين دست بسرايد/ ز
سلام
وصال با بهای خون وایثار به روزشد.
موفق باشیدو همواره بشاش وسالم.
سلام
واقا“ عالیه عقیدتون
برای اولین بار کسی رو مثل خودم می بینم ازین جهت
اگه ممکنه با هم در ارتبط باشیم
ای دی زیر مال یاهو هست
sunset_df@yahoo.com
دل هیچکی مثل من غربت اینجا رو نداره………
زندگی ارزش اشای من و شما رو نداره……….
دیگه این ترانه ها هم جای هرفای دلم نیست……..!!!!!
سلام دوست گرامی
مشعل با( کبوتران ) به فضایی شماآمده است.
درود هروی عزیز،
شعر بس زیبا و نمکین شما دلنشین است
آه که چه حس ِ به آدم میدهد وقتی درد را در واژه واژه ِ این شعر جاری میبنی …
در حیــرت ام که سنـــگ بهــــا دارد و نه دل
آغشته از فـــراق و غـــم و درد بی دواسـت
استاد گرانمایه جناب هیروی عزیز سلام.
این شعر شما را باید با آب طلا نوشت جلوه های از رنج و درد های من و هزاران درد رسیده کشور ما در آن دیده میشود به شما مبارکباد میگویم.
سلام دوست خوب راستی که غزلتان خیلی زیبا و پر بیان است
خیلی خوشم آمد
در کوچه هــای شهر شمــا عشق نارواست
رفتن به سوی معبد و گُلخانه ها خطــاست
همیشه سلامت و کامگار باشی
درود ِ مجدد
پبام مملو از مهربانی و صفای تان را که خصوصی درج شده بود دریافتم ممنون تان
همچنان منتظر حضور سبز تان و نظرات سازنده یی بر نوشته تازه ام
من هم خودم شعر ميگو يم