• غزل در سه بیتی

    از من مخواه هوای  دلانگیز یک  بهار

    یک  آسمــان  آبی  و گلهای   بی شمار

    هـــرگز مــــــرا خیال مکن آفتاب خود

    هـــستم  به ابر تیــرۀ  اندوه  تو حصار

    روئیده در غـــبار افق های عـــمرمن

    صد کاسنی تلخ و بسی  بته های  خار

    ***

    حس میکنم که خار به پایم  خلیده  است

    بگذار اگر که دیده کسی  یا ندیده  است

    شمشیر  را   چو نام  تو  تکرار میکنم

    هر چند پای و دست مرا هم بریده است

    در فصل های   بی  ثمر  زندگانی  ام

    گفتی  که باد گرم جهنم   وزیده  است

    ***

    من فصل آخرین  ماه  و سال و هفته ام

    از بند هر امید  به وصل  تو رسته  ام

    در  نوجوانی ام  که  گل لاله بوده  ام

    تا برفهای  سرد  زمستان  شکسته  ام

    شمع ام که سوختم و تباه شد وجود من

    از مرگ و نامرادی پروانه خسته  ام

    ***

    نام  مــرا به  لوحۀ  این  شاهــراه  نویس

    در هر طلوع صبح و غروب پگاه نویس

    این سرزمین درد وغم ورنج و فتنه است

    بر صفحه  های  تقویم هر آشنا  نویس

    تاریخ  نیست قصه و  افسانه  همچنین

    درد  مرا  نویس و  دوای  مرا  نویس

    ***

    تفسیر میکنم شب   تاریک   شهـــر  را

    بیمهری  ستاره  و شمس  و  قمــــر  را

    از انفــجار و از  تلک   انتــحاری  ای

    تصویر یک جماعت بی  پا و  سر  را

    فریاد مادری  که جگرگوشه اش بمرد

    در خون  نشاند  قامت  سرو  پدر  را

    ***

    شاید که باورت نشود رنج  و درد  من

    در گوشۀ  نشستن و این  اه  سرد  من

    تقدیر من  کجا و  مصیبت  که  میرسد

    در لحظه  های  فخر جهان  نبرد  من

    نابود  میکنی تو مرا !!  آخرش  بدان

    رویت سیاه میشود از دود و گرد من

    نعمت الله ترکانی

    سوم جدی 1389

    نوشته شده توسط admin در ساعت 6:27 am

  • 

    12 پاسخ

    WP_Modern_Notepad
    • ترنم گفت :

      خداوند بی نهایت است ، اما ،به قدر نیاز تو فرود میآید
      به قدر آرزو های تو گسترده میشود و به قدر ایمان تو کارگشا میشود

      سلام
      آپم
      منتظر حضورتان هستم

    • انجیلا پگاهی گفت :

      دروود،
      از شما ممنون
      بعد از مدتهاست که اینجایم .بابت زود ،زود نرسیدن ها شرمنده ام .
      مثل همیشه پیجیده با ظرافتهاست
      همیشه باشید

    • مینا (سحاب) گفت :

      سلام استاد.. به روزم.. „حقیقت داشت“!

    • shida گفت :

      شاید که باورت نشود رنج و درد من

      در گوشۀ نشستن و این اه سرد من

      درود بر استاد عزيزم
      حكايت همه ما شده اين آه كشيدن هاي سرد و سنگين
      چه مي شود كردديگر با اين روزگار غريب؟

    • رضا گفت :

      سلام استاد
      آمدم احوالتان رابپرسم
      امیدوارم خوب و شاداب و سرزنده باشید
      ارادتمند
      رضا

    • رکسانا گفت :

      سلام دوست عزیزمنمیدونم چرا با خوندن شعر زیبای شما حس کردم غمگینی؟راستی به خاطر وجود شما میخوام دوباره شروع کنم و یه طلوع دوباره باشه.امیدوارم کمکم کنی هر چند که همیشه تو رو به عنوان یه دوشت خوب دیدم و برگزیدم وهمیشه دوستت خواهم داشت.موفق باشی.

    • زریر گفت :

      سلام استاد بزرگوار
      اینبار سروده هایتان حال و هوای دیگری داشت
      زبان خیلی صمیمی و دلنشین ،واژه های بکر و استعاره های قشنگ با ظرافت خاص کارگذاری شده اند
      همه قشنگ هستند ولی از اولی ،دومی و آخری خیلی ها خوشم آمد
      دست تان درد نکند
      و با استفاده از فرصت فرا رسیدن سال نو 2011 را صمیمانه حضور شما و خانواده نجیب تان مبارکباد میگویم
      امید وارم سال لبریز از خوشی و فارغ بالی را پیشرو داشته باشید

    • حبیب گفت :

      هنوز هم
      با این که گذشته است
      وقتی لحن و تقطیع ی جدید در غزل نمی بینم
      می گویم:
      چرا هنوز غزل سروده می شود؟
      …………………………………………………..
      موسوی عزیز سلام!

      حالا غزل هم شده مثل همه انگیزه های دیگر برای سرودن و درد دل را خالی کردن. ازین خاطر تعدادی در مقاطع زمان که خیلی هم فریبنده مینماید به لحن متوجه نیستند. مثلن اگر بخواهند کسی را تعریف کنند و عکس آن اول از خود شان آغاز میکنند.
      اینکه پرسیده اید چرا هنوز غزل؟… فکر میکنم هنوز هم ما زیادتر از شعر سپید غزل گوی و غزلخوان داریم. حتی غزلسرایانی که مقاطع نو و لحن های متفاوت را بکار میبرند کمتر خود را از حاشیه به متن میاورند…
      شما را موفق و کامگار میخواهم.

    • گيتي گفت :

      سلام استاد عزيز خوب هستين؟

      ببخشيد كه دير سر زدم ولي سروده هاي زيباي شما را خواندم و مثل هميشه
      لذت بردم و اهنگيني سروده شما را سر مشق خود ميسازم.
      خوش ميشم كه بياين و نوشته ي من را هم بخوانديد.شاد باشيد هميشه.

    • آرزو گفت :

      با سلام و درود خدمتدمحترم آقای ترکانی گرامی: سال جدید مسیحی را خدمت شما و خانوادۀ محترم تان تبریک میگویم .امید که سال خوبی را پیش روی داشته باشید. با احترام آرزو

    • زریر گفت :

      سلام استاد بزرگوار
      امیدوارم حال و احوالتان خوب باشدو بخیر سال 2011 را پذیرائی کرده باشید
      بروزم و منتظر حضور پر مهر و محبت تان هستم

    • بانوی سپندارمذ گفت :

      سلام بر برادر بزرگوار آقای ترکانی
      منو ببخشید از تاخیر طولانی مدتم
      گرفتاری زیادی داشتم
      شرمنده ام خیلی گرفتار بودم
      و فرصت نوشتن و دیدار دوستان رو نداشتم . کم سعادتی من بوده
      اما گهگاه به وبتون سر زدم و نوشته ها و اشعارتان را خواندم
      خوشحالم که امروز فرصتی هر چند اندک برای با شما بودن داشتم .

    نظر خود را بگویید :

    لطفا" توجه کنید : بخش مدیریت نظرات فعال است و نظر شما بعد از بررسی توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.

پیوندها