تقاطع…
من از تقـاطع خــط هـای جنگ می گــویم
بخوان که از دل بـریان و تنگ می گــویم
خـراب گشــــته مـرا باغ و خـانه و مسجد
تـن نـــزار ز تیـر و تفــنگ مــی گـــویم
تـــرا حکابت چنگـــیز حـــیرت افـــــزاید
مــن از شقــاوت تیمور لــنگ میگــــویم
شکایتی به کــی گـــویم کجـاست دادرسی
به آب قصه ی سخــتی سنــگ میگـــویم
حضـورنحــس پــر و بال و قامــت ابلیس
میان قـــریه ز تــریاک و بنـــگ میگویم
شکسته اند هــمه پیــوند شهــرونــدی را
مگــو چـرا دیگـر از نام و ننگ میگــویم
اگــر چه مـذهـب و آئین ما یگانگی است
مــن این دوگانکی را، از فــرنگ میگـویم
***
بخــوان سـرود دلـــم را، که غــصه مـیآرد
اگر چه زشت ترین است قشنگ میگــویم
جهانمهر هروی
۳.۴.۲۰۰۸
* مراد از( تقاطع خط های جنگ ) خط های میان جبهات جنگ در افغانستان است.
April 4th, 2008 at 9:15 am
جهانمهر هروی عزیز: به راستی هم قشنگ است و حرف دل مردم ما است. تصویری را از آب و سنگ آورده اید بینظیر است. بلی سنگ سخت دل آب را پاره میکند و آب است که از سختی دل سنگ فریاد میزند. برای همه هراتیان افتخار هستید و شما را دعا میکنم. موفق باشید.
April 4th, 2008 at 12:47 pm
اگر چه تو ، ز ـ خرابی ، ز ـ جنگ می گوئی
ولی به طرز ـ غریبی ، قشنگ می گوئی
دوست افغان من
سلام
پیوند ایران و افغانستان ابدی ست
پس من هم طلوع دوباره را به وبلاگ ـ خود ، پیوند زدم
موفق باشید
April 4th, 2008 at 2:23 pm
April 4th, 2008 at 7:54 pm
دوست عزیز سزدار احمد جان شاهپور خیلی کوشش کردم که به ئیلاگ شما بروم ولی میسر نشد. از حسن نظر شما سپاسگذارم. در آینده آدرس خود را درست بگذارید خوش میشوم که به دیدن شما بیایم.
April 4th, 2008 at 9:33 pm
سلام!
سرود زیبا را خواندم وبدین مصراع انگشت ثقالت اتکای داشت:
مــن این دوگانکی را از فــرنگ میگــویم
اگر درستش کنید که (را) ثقالت را بار ور است بهتر خواهد بود شاد .کامگار باشید استاد قند هیروی عزیز. ظریفی
April 4th, 2008 at 10:20 pm
استاد محترم ظریفی صاحب: با تشکر خواستم که وصیت شما را بجا کنم اما نشد که نشد ناچار با گذاشتن یک کامه اکتفاء کردم وبعدا متوجه شدم که اصلاح کوچک دیگری هم بیاورم اگر میسر شد دو مصرع را در آینده باز سازی خواهم کرد. از مهربانی شما سپتس فراوان.
April 4th, 2008 at 10:39 pm
درود سخنور گرانمایه و اندیشمند آقای هروی ،
با حضور با صفای تان افتخارم بخشیدید.
حرفهاتان بر صحیفه سپیده ها سیز ترین تلاوت بهاران را مانّد ، صمیمانه و سخاوتمندانه
از ذره نوازی تان دنیای سپاس
سروده تان را که تراویده از احساس پاک و والای شماست چندین بار خواندم ..بویژه
شکایتی به کــی گـــویم کجـاست دادرسی
به آب قصه ی سخــتی سنــگ میگـــویم
بسیار زیباست
با ارادت / انجیلا
April 5th, 2008 at 8:12 am
شکایتی به کــی گـــویم کجـاست دادرسی
به آب قصه ی سخــتی سنــگ میگـــویم
…………………………………………………………………………………………..هروی صاحب!! بعد از سلام—– امید دادرسی را داریم خدا مهربان هست .همیشه خوش باشید
April 5th, 2008 at 10:31 pm
استاد عزیز و بزرگوار سلام و محبت بی پا یان مرا پذیرا باشید !
دعوت تان را با دیده قدر نگریسته و امدم تا خدمت گذار تان باشم.بلی اشعار تان را خواندم زیبا بود مثل همیشه هر غزلی را که گفته بودید. خوشا به حال تان با این طبع بلند تان که همیشه اما ده سرو دن ها استید . تا چی شود که من بنویسم دیریست که اصلا هوای سرودن سر بر خانه ام نمی زند و تمام دلخوشی من همین اشعار زیبا ی است که از شما و دوستان در این صفحات میخوانم.خدا شما و قلم توانای تان را در امان خود ش داشته باشد . احترامات مرا به تمامی اعضای خانواده وسیله شوید . تا چند روز دیگر نیز خیلی در گیرم بعد ا مفصل تر خواهم نوشت.
April 6th, 2008 at 3:46 am
حضور شما شاعر فرزانه عرض سلام و ارادت دارم.
این سرودۀ تان سراپا حرف دل فرد فردی ملت مظلوم ماست. بی مبالغه عالی قلم فرسائی مینمائید، زیبا سروده هایتان را همیشه تلاوت میکنم و در این راستا استعداد خدادادی تان را می ستایم. پهنای بالهای آبیی ذهن و قلم تانرا لایتناهی و جاودانه آرزومندم.
در ضمن، جسارتی کرده و متن شعرگونه ای را در بلاگم نقاشی کرده ام، از تشریف آوری و رهنمایی های تان برای بهتر آموختن، ممنون و سپاسگزار خواهم شد.
ظفیر – دانمارک
April 6th, 2008 at 5:52 am
شکایتی به کــی گـــویم کجـاست دادرسی
به آب قصه ی سخــتی سنــگ میگـــویم
سلام و درود جهانمر گرامی
این بیت از شعر تان مرا در اندیشه ای سخت فرو برده است.
در پناه حق باشید