غزل
بیا خطی بکـــش ـ بین من خود باز یک دیوار
و گُم کن گــر بنامــم دیده بودی هر کجا آثار
اگـــــر بسیار قهری تا مرا دیدی بکش چاقو
بکُش! شاید فرو ریزد همه خشم ترا یکبار
نمیــدانم چرا در کُشــــتن من حیله میسازی
تویی سلطان و من رعیت…نساز افسانۀ بسیار
چرا رحم و چرا شفقت به نام ام ثبت میسازی؟
منم مُجرم تویی قاضی به پا کن چوبه های دار
تو پاکی و منم آلوده با یک عـشق دنیا سوز
گناه تو به مثقال است گناه من بود خـروار
***
ترا این شان شوکت زیب دارد نازنین من
منم از زندگانی با غم بسیار خود، بیــزار
نعمت الله ترکانی
30 اپریل 2010
Posted by admin @ 8:13 pm
سلام استاد بزرگورا و گرامی
به امید و آرزوی اینکه با وصف دل دردمند و زخمی از جور ناکسان و بیخردان لا اقل درین گوشه ی از غربتسرا آرام و سرحال باشید.
دلسروده ای تان که حال و هوای شکوه از ستمگران روزگار دارد دردی را بیانگر است که بالای قلب هر هموطن با احساس من و تو سنگینی میکند
احتراماتم را حضور همه خانواده ی محترم برسانید
شاد و سرفراز باشید
سلام استاد عزیز
روزتان مبازک… سلامت باشید و پاینده.
سلام و سلامتی تقدیم استاد عزیزم
سروده زیبایی بود؛ مخصوصا برای من که یک جور هایی دلم پر بود، به نوشته جدیدم نظری بیاندازید.
همیشه شاد باشید
درود
بی ادبی نشود اما نمی اندیشید در مصرع هشتم بهتر بود از عبارت „چوبه ی دار“ استفاده کنید تا خوش وزن تر شود؟
راستی
با مقاله ای به نام „درآمدی بر زبان آذری“ به روزم.
سلام استاد عزیز
امیدوارم که همیشه در پناه خدا سالم وتندرست باشید
به سراغم بیا کودک درونم مثل آدم بزرگ ها شعر سروده است
ارادتمند
شما
رضا
درود بر شما استاد بزرگوار !
شعر خیلی خیلی زیبایی سرودید، واقعن خوشم آمد و لذت بردم.
همیشه سبز باشید.
وبلاگم به روز است . منتظر قدم های مبارک تان هستم.
درود بر استاد ترکانی عزیز!
از اینکه دیرتر خدمت رسیدم، سخت شرمنده ام. راستش در همین روزها جنجال های روزگار سخت دست و پاچه گیرم ساخته که کمتر مجال دسترسی به انرنت را پیدا میکنم. به هر حال امدم و زیبا غزل شما را با تمام خوبی هایش همانطوری که شایسته و بایسته بود، زمزمه کردم. احساسات و عواطف ات را چنان استادانه به شعر دراوردی که گیرنده را در خود راه میدهید. فقط میخواستم بگویم که اگر بگوییم:
تویی سلطان و من رعیت، نساز افسانه ی بسیار
یا:
تو سلطان و رعیت من، نساز افسانه ی بسیار…
دو 15 یک 30 است… انتخاب به دست شما…
راستی از داستان „دزد“ نیز لذت بردم. شاد باشید و همواره نویسا!
عرض حرمت
سائس
دروود ،
ممنون حضور گرمتان.
…و اینجا در طلوع دوباره
خوانش غزلهای قشنگ شما که همیشه برایم لذتبخش است ولی اینبار حس دیگری جذبم کرد.
مانا و پایدار باشید
راستی با غزل تازه ِ کنتظر حضور سبز تان
درود استا عزیز و گرامی،
از غیبت نسبتن طولانی ام معذورم. غزل تان بی نهایت زیبا است.
در ضمن منتظر حضور تان در شهرتاش هم استم.
سپاس
دروود گرامی،
ازینکه همیشه سرمیزنید و از من با حوصله میخوانید
ممنون شما.
موفق و کامگار باشید.
لطفن احترامات مرا به همسر عزیز تان هم وسیله شوید
تا پیام دیگر
بدروود
سلام
ما خیال می کردیم که زمان دیوارکشیدن ها دیگر گذشته باشد ولی مثل اینکه هنوز نگذشته…!
درود بر شما
28 اردیبهشت زادروز خیام است..
با نوشتاری به نام „خیام“ به روزم
سپاس
سلام بزرگوار!
تشکر از نظر و پیام تان شادمان ساختید ایله به ایله که یک داستانم خوش تان آمدو یا شاید هم مشکلی داشته و دل تان نشده بنویسید . من همواره نظریان شما را با دل و جان میپزیرم و بالای خودم عملی میکنم تا نوشته های خوبی داشته باشم
ایام به کام سعادتمند دارین باشید
سلام به استاد عزیز ! امیدوارم که خوب و تندرست باشید . خدا نکنه که از زندگی بیزار باشید ، غم و ناچاری از برتان دورباد که شایسته تان نیست شما باید خوش و خرم باشید تا قوت قلبی برای دیگران البته که هستید و باشید. موفق و بهاری باشید.
سلام استاد
با „تردید“ به روزم!
با سلام ودرود : شعر زیبایی خواندم. دیگر یادی از ما نمیکنید!!
شاد و سلامت باشید. آرزو
درود استاد عزیز،
شهرتاش باز هم به روز است.
درود بر استاد ترکانی عزیز!از اینکه دیرتر خدمت رسیدم، سخت شرمنده ام. راستش در همین روزها جنجال های روزگار سخت دست و پاچه گیرم ساخته که کمتر مجال دسترسی به انرنت را پیدا میکنم. به هر حال امدم و زیبا غزل شما را با تمام خوبی هایش همانطوری که شایسته و بایسته بود، زمزمه کردم. احساسات و عواطف ات را چنان استادانه به شعر دراوردی که گیرنده را در خود راه میدهید. فقط میخواستم بگویم که اگر بگوییم:تویی سلطان و من رعیت، نساز افسانه ی بسیاریا:تو سلطان و رعیت من، نساز افسانه ی بسیار…دو 15 یک 30 است… انتخاب به دست شما…
+1
سلام استاد نازنینم .
به دلم نشست …
موفق باشید
سلام جناب ترکانی عزیز
برلب خندان تو شیر و شکر آورده ام
بادل خندان خود من خوش خبرآورده ام
زلف پریشان تورا با چه تشبیهش کنم؟
مرتورا تشبیه آن شانه بسر آورده ام
ارادتمند
رضا
سلام به شما استاد عزیز
وقتی به وبلاگ شما میام و می خونم شعر های زیبایتان را واقعا دگرگون می شوم
ارادتمند شما و مشتاق غزل های زیبایت
If you want to buy a house, you would have to get the mortgage loans. Furthermore, my father commonly uses a term loan, which occurs to be really reliable.
سلام
خيلي زيبا بود
سلام بر استاد بزرگوار!
امیدوارم صحت و سلامت باشید. در ضمن: مگر امکان دارد کسی را که اینقدر دوست اش دارم و از او و چشمه ی دانش اش اینقدر استفاده برده ام، از یاد ببرم؟ نه.
کمی گرفتارم و از خود دور.
اگر نه حتمن سر می زنم. غیبتم را تعبیری به جز گرفتاری ام نکنید. .
دوباره سر می زنم. خوشحال شدم که بعد از چندی خبرکی از شما یافتم.
ایام به کام تان باد
در ضمن مثل همیش از این غزل کیف کردم و لذت بردم.
ترکانی گرامی سلام ! سپاسگزارم از پیام و نظرات پر لطف تان .
[گل]
سلام به شما
دوست عزیز و شاعرم….
و همراه همیشگی من…..
از شما دعوت میکنم…
با ترانه ای جدید به روزم……(( دعا کردم ))
با صدای سهیل رسول زاده
و مثل همیشه منتظر نظر و راهنمایی شما هستم…
بی صبرانه منتظر نگاه ارزشمندتون هستم
[گل]