• طلب مرگ

    استقبال از غزل حفیظ الله زریر

    زین  شیــخ  های  دل سیه  کینه  توز ما

    فتوا  تمام  میـرسد  از ساز و  سوز  ما

    گویی خـدا  بروی همین  نطفه های  شر

    تاریک کــــرده برسر ما صـبح  و روز  ما

    ریشی خدا داده عنان اش بدست اوست

    ریشخند میــــزنند به دهان و به پوز ما

    عمـــری کشـــیده بر ســـرما چادر سیاه

    در بند صــــد حدیث کشانند  هنوز   ما

    یخ بسته است تمام سطح هر خیال  ما

    فرقی نمیکــند  بهـــــــار  و  تموز  ما

    ***

    از  بارگاه  حـــــق طلب  مــــرگ میکنم

    بر این  تفاله هــــای  غـــــم  لایجوز ما

    نعمت الله ترکانی

    7 فبروری 2010

    Posted by admin @ 4:25 pm

  • 45 Responses

    • سلام استاد خوب هستید ؟ الهی شکر ، خیلی عالی و زیبا ، وقتی این غزل زیبا را می خوندم یادم آمد از یک مصرعی ( پیر و امام و زاهد شهر است شیخ ما / در حیرتم که بهر چه آدم نمی شود ) موفق و سلامت باشید.

    • استاد بزرگوار و گرانقدر سلام و درود بر شما!
      برایم جای افتخار است که شاعر فرزانه ی چون شما از سروده ی ناچیزم استقبال بعمل میاورد که این باعث تشویق من گردیده و شما را بحیث استاد ارجمندم پشتوانه ی قوی در کار های خویش میدانم
      آنچه در خصوص این جرثومه های ابلیس گفته شود شاید بازهم کم باشد زیرا فساد و شرارتیکه ازین ها سر زده بالاتر از شر و فساد شیطان است.
      بر شما و اندیشه گهر بار تان هزاران صلوات

    • ما می خواستیم چیزی بنویسیم ولی وقتی آن بیت زیبا و رسای را که زرگرپورعزیز نوشته خواندیم حرف ما یاد ما رفت. بهتر از آن نمی توان گفت یا که لااقل ما نمی توانیم.
      نویسا و پراز شعر و نوشته باشید.

    • درود استاد عزیز،
      این که سروده ها و نوشته های دوستان را می خوانید و به آن ها در موردش حرف می زنید خیلی خوب است. زیبا سروده اید. سپاس از مهربانی تان.
      راستی شهرتاش به روز است.

    • با سلام مجدد استاد بزرگوار!

      یک جهان تشکر ار مهربانی و تشویق تان نسبت به حقیر با آنکه خودم را خورد تر از آنچه می بینم که شما به بزرگواری خود لطف کرده ایدولی برایم جرءت کار های بیشتر را میدهد که رهنمایی شما بزرگان برایم مشوق بزرگی خواهد بود.

      باسپاس فراوان

      سربلند باشید

    • سلام بر استاد عزیز نعمت ا.. ترکانی بزرگوار
      امیدوارم که همیشه سالم وتندرست باشید
      چه زیبا از غزل دوستمان زریر عزیزاستقبال کرده اید
      غزلهاتان همیشه بیانگر دردها و واقعیات جامعه است
      ………………..
      به کلبه ی دلم چرا کسی به در نمی زند ؟
      منتظرتم استاد بیا
      ………….
      ارادتمند شما
      رضا

    • درود بر استاد بزرگ .
      شعر زیبایتان را خواندم و حس کردم. یک شعر از جناب سیع حامد به یادم آمد :
      شپش خوابیده در زیر عبایش/ خسک پنهان شده پشت قبایش/ ز بس شیخ است غرق شستن زیر / نمانده وقت سر شستن برایش.
      فرصت داشتید به وبلاگم سر بزنید بعد از مدت ها چیزکی نوشتم

    • سلام جناب ترکانی
      خیلی خیلی زیبا و پرمحتوا بود موفق و پیروز باشید
      سیب سرخ با غزل تازه منتظر نقد و نظر های شماست
      بدرود

    • با سلام خدمت جناب ترکانی و عرض پوزش به دلیل تاخیر در ارسال جواب که به علت دسترسی کمتر به وب بوده .
      در مورد آقای علی احمد خان بلوچ پرس و کردم . ایشان هم اکنون در اداره رادیو تلویزیون شهر زرنج ایفاء وظیفه می نمایند .این هم نمبر تماسشان (0707080120)

    • سلام جناب استاد !!
      غزل استقبالیه ی عالی تان را خواندم و بهمین بهانه سری نیز به دوست خوبم جناب زریر نیز زدم که نهایت سودمند افتاد و لذت وافر بردم …
      راستی شهر آشوب نیز بروز شد…
      تا به حضور …
      یاحق …

    • سلام محترم ترکانی عزیز و&رامی
      امید وارم صحت وسلامت باشید سروده تان خیلی زیبا و دلنشین است انعکاس دهنده واقعیت ها قلم تان همیشه سبز باد .

    • سلام
      روزگارتان به شادی
      سپندارمذ روز خیز ای نگار
      سپند ، آر ، ما را و جام می آر
      می آر از پی آن که بی می نشد
      دلی شادمان و تنی شاد خوار
      سپند آر ، پی آنکه چشم بدان
      بگرداند ایزد از این روزگار

      با مطلبی در مورد سپندارمذ روز
      به روز هستم و منتظر نظر شما دوست مهربان و عزیز همراه

    • سلام دوست عزیز.

      واقعا که زیبا بود.خوش حال میشوم اگر به من هم سری بزنید.

      موفقیت روز افزون شما را از خداوند متعال خواهانم.

    • سلام جناب استاد!!
      سپاس از حسن نظرتان… درواقع این شهر شماست که دلتنگ و دلواپس تان شده و سخت مشتاق دیدار یاران سفر کرده است،کبوترهای مهاجری که آشیانه چشم به همت بال شان بسته !!!
      … و من و ما هم که کمترین ی این آب و خاک ایم ، نیز !
      به امید آنروز …
      یاحق …

    • سلام بر برادر ترکانی
      روزگارتان به شادی
      سپاس گزارم از پاسخ سوالی که دادید .
      خداوند در آیه 148 سوره بقره می فرماید :
      هر کس را راهی است به سوی حق که بدان راه یابد ، پس به سوی خیرات و اعمال نیک بشتابید …

    • درود استاد ارجمند،
      کوچک تر از آنم که بگویم زیبا سروده اید. همیشه سروده های تان ا می خوانم و دوست شان دارم.
      شهرتاش هم به روز است.

    • سلام حضور شما محترم ترکانی
      من می خواستم یکی از عدد آدرس وبلاک را تغیر دهم متاسفانه آدرس جدید باز شده حالا نمی دانم چه کنم که دو باره سایت اولی درست شود .
      ترکانی میگوید!
      خواهر عزیز یلدا جان!

      باز هم نشد که به ویبلاک با آدرسی که شما داده اید دسترسی پیدا کنم. حتمن اگر چارۀ یافتم شما را در جریان خواهم گذاشت. موفق باشید.

    • سلام و درود بر استاد غزلسرای ایرانای بزرگ
      امیدوارم که در پناه خداوند سبحان سالم وتندرست باشید
      همانگونه که قبلن خواسته بودید توانستم زندگینامه استادهادی پیشرفت را بدست آورم و در وبلاگ گزاشتم
      منتظر حضور گرمتان هستم
      ارادتمند
      رضا

    • سلام استاد ! خوب و سر حال هستید ؟ استاد شما بزرگوار هستید والا این حقیر در آن حد نیست این لطف شماست .اختیار ماهم دست شماست . تندرست باشید.

    • درود بر استاد بزرگوارم!
      اولن از اینکه دیرتر رسیدم، بر من ببخشایید. کمی مصروفیت ها زیاد شده و از طرف دیگر کمپیوتر کمی عوارض کرده بود.
      به هر حال زیبا غزل شما را که به استقبال غزل زیبای زریر جان سروده اید، واقعاً زیباست که نفرین شما در بیت مقطع مرا وادار ساخت تا „امین“ گویم.
      با خواندن این شعر زیبا به یاد شعری از شاعر گمنام افتادم که:
      آدمیت نه به نطق است، نه به ریش و نه به جان
      طوطی هم نطــق و بز هم ریش و خر هم جان دارد

      شاد باشید و همواره سربلند؛ سائس

    • دروود جناب ترکانی،

      شرمنده که دیر آمدم
      حضور تان همیشه در آیینه سپیده ها پر بار است
      عزل تازه را خواندم زیباست واقعن زیبا

      پر بار از سرایشها سبز و مانا باشید

    • تركاني گرامي : سلام!
      عمر دراز و زندگي پر سعادت برايتان آرزو ميكنم.
      غزل زيبايست.

    • درود بر استاد بزرگ !
      انشا الله که صحت و سلامت هستین.
      „از بارگاه حـــــق طلب مــــرگ میکنم
      بر این تفاله هــــای غـــــم لایجوز ما“

      حق با شماست.

      فرصت داشتین به ناکجاآباد سر بزنین.

    • فرزانه ی اهل قلم شاعر و نویسنده ی توانا استاد نعمت الله تررکانی با سلام و عرض ارادت

      با خواندن غزلی زیبا و پر معنی از آن بزرگوار که استقبالیه ای از حضرت حافظ رحمه الله علیه می باشد بر خود بالیدم.شما انصافا با قلم بی بدیل تان همیشه مایه فخر و مباهات ما بوده و خواهید بود.
      شاگرد و دوستدار همیشگی شما (یاشیل)

    • یارشبهای شهامت ترکانی عزیز
      ترکِ شرابِ شعرمکن ساغری ده که شعورما تَرَک تَرَک می کند
      ……………
      گریه ی یورونیوز
      بوی فرارخنده زهرگوشه می رسد
      ای بی خبرزگریه ی یورونیوز ما
      نورالله وثوق

    • درود
      با نوشتاری به نام „داریوش بزرگ“ به روز هستم.
      ترکانی گرامی
      اگر رباعی نیز می سرایید خوشنود میشوم که آنها را نیز بخوانم که بسا دلبسته رباعی هستم

    • جناب استاد درود !!
      سپاس از نظریات نیک تان … بدون شک انسان همیشه بدانچه که می خواهد نمی رسد، چه نهادآدمی را با گل نا امیدی و نامرادی سرشته اند و متاسفانه در این جغرافیا نا امیدی ها فرا تر از امید های ناچیز مان است …
      از اینکه همیشه رهنمایم بودید سپاس … امیدوارم روزی را که در انتظارش هستید برسد و شما هم به آرزو هاتان برسید …
      تا درود …

    • سلام بر استاد بزرگوارم
      با غزلی بیاد قربا نیان سانحه دلخراش سالنگ بروز هستم
      تشریف بیاورید و خرسندم سازید

    • جناب آقای ترکانی
      باورکنیدوقتی دیدم نوشته ایدغروری برایت دست ندهد بداهتا این سروده برزبانم جاری گشت هنوزحک واصلاحش نکرده ام.
      برمن ببخشایید
      نورالله وثوق
      ……………..
      رمز عبور
      دراوجِ دیده قله ی شوری نمانده است
      جایی برایِ پایِ غروری نمانده است
      درتنگنای ظلمتِ آیینه هایِ کور
      هنگامه ی درخشش نوری نمانده است
      میدان تهی زباور پیروزی صفاست
      مردی زدودمانِ غیوری نمانده است
      شدبسته گوشِ شهرِ شباهنگ مشغله
      شعرمرا مسیر مروری نمانده است
      درکُنجِ انزوایِ قفسهای بی صدا
      آوازبالِ مرغِ جسوری نمانده است
      سربازِ روزگار ظهورِ حماسه را
      درمرز دیده رمز عبوری نمانده است
      شرگشته همنشین مشاعر به شهردل
      بگذر زخیرمن که شعوری نمانده است
      بوی صفا زسفره ی مادست شست ورفت
      برپُختِ نانِ خنده تنوری نمانده است
      کن تازه آبِ کهنه ی قلیانِ شیره را
      درکُلکُلِ چلیمِ توشوری نمانده است
      درروزگارِ غیبتِ احساس ازچه رو
      فکری برایِ دورِظهوری نمانده است
      آمدبهاروخنگِ خزان خیره می رسد
      برغنچه ها توانِ حضوری نمانده است
      ……..
      شنبه
      1388/12/8

    Schreibe einen Kommentar

    Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

پیوندها