• در باغ بزرگ دولتی کار میکنم. وظیفۀ من  دیزان و دیکور باغچه ها ، پیرایش کتاره های سبز و کشتن گلهاست. این باغ دولتی و متعلق به شهرداری است. در یک گوشۀ باع خانۀ شیشه ای برزگی است که بر علاوه درخت ها صد های پرنده ای زیبا را در آن نگهداری میکنند و به اصطلاح هم قفس است و هم جای پرواز برای پرنده ها. در تنه های درخت ها خانه های نسبتا کوچکی تعبیه شده که در وقت شب پرندگان خواب ویا جفتگیری داخل آن میروند.

    امروز که مسوول این قفس بزرگ به وظیفه اش نیامده بود برای من وظیفه دادند که آنجا برای این پرنده ها آب و دانه بریزم. دانه این پرندگان تخم آفتاب پرست و برنج میده است و من آنرا به درون این خانه بردم و در قفس های کوچک که بالای تنه های درخت جای داده اند، ریختم. ساعتی بعد یکی از همکارانم به کمک ام رسید. میدانید که من اشتباه کرده بودم. زیرا  باید دانه را زیر هر درخت میریختم  . بهر صورت مورد انتقاد قرار گرفتم. یادم آمد که من اشتباه کرده ام یا کسانیکه این خانه ای شیشه ای را ساخته و این پرنده های مقبول را در اسارت نگهمیدارد. این شعر را نوشتم و به شما دوستان تقدیم میکنم.

    غلط…

    نوشته لوحــــه ی  تقــدیر مـن، زمانه غلـط

    اسیـر دسـت تو صیاد ام ایـن بهــانه، غلـط

    دل شکســـتۀ ما  نیست چــاره اش  پیــوند

    امیـد وصل غــلط حـــرف عاشقــانه غلـط

    به شام غــمزده چــون ابر تیــره را مانـــم

    که میــرسد به فضـــای دلـــم شبــانه غلـط

    کسی نگفت  خطر را به گوش من روزی

    که در هجــوم  یک افعـــیست آشیانه غلـط

    رهیست سوی بیابان و دیگرش سوی شهر

    کشیـــــده انـد اشـارت بـسوی خــانه غلــط

    مــنم اسیر و قـــفس را به نام من خـواندنـد

    نصیب بلبــل شوریده، دام  و  دانـــه غلـط

    ۲۲ فبروری ۲۰۰۸

    نوشته شده توسط admin در ساعت 6:58 pm

  • 

    بدون پاسخ

    WP_Modern_Notepad
    • بهنام گفت :

      سلام
      وبلاگت واقعا زيباست
      به منم سري بزن پشيمون نميشي
      منتظرتم

    • حسین گفت :

      سلام استاد بزرگوار.این مطلبی که نگاشتید من را به یاد کودکیم انداخت که خیلی به نگهداری پرنده علاقه داشتم ولی مادرم همیش منعم می کرد.وقتی یکی از پرنده های قفسی بر اثر بی احتیاطی من مرد ازین نگهداری آنها در قفس بیزار شدم .ازین پس تماشای آنها در طبیعت اگرچه هر چند مدت یکبار برایم زیبا تر از تماشای همیشگی آنها در قفس است.شعرتان ه بسیار زیبا بود.من هم به روزم ومنتظر قدوم سبزتان.شاد باشید

    • ابی گفت :

      سلام
      وبلاگ قشنگی داری امیدوارم همیشه موفق باشی

    • بهنام گفت :

      ممنون كه بهم سر زدي
      فكر كنم دوستاي خوبي واسه همديگه بشيم
      نه؟

    • م ساغر شفا / گفت :

      اگر قبل از سلام شروع کنم به ستایش شعر تان سزاور است .
      اما بگذارید سلام تان کنم . خیلی پر کار استید چی اشعار زیبا افرین به شما و بر قلم توانای شما . استاد عزیز مطلب تانر ا خواندم و منتظر بودم که از این باغچه دست مرا گرفته بکجا میبرید .به ان قفس و به دنبال ان چشم مرا دنبال تصویر زیبای شعر تان کشیدید .
      دل شکســـتۀ ما نیست چــاره اش پیــوند

      امیـد وصل غــلط حـــرف عاشقــانه غلـط

      استاد واقعا محشر بود . بسیار بر دلم نشست . د لادم میشود این شعر را زا بر کند .راستی من ان مطلب نام بر ده تان را نیافتم در ادرس که گذاشته بودید . امید ورام ادرس لیک را درسس بنویسید . من میدانستم کسی باورم نمی کرد .
      نوشته لوحــــه ی تقــدیر مـن، زمانه غلـط

      اسیـر دسـت تو صیاد ام ایـن بهــانه، غلـط

      حالا دیگر چیزی بریا گفتن ندار م چون من قبلا حرف هایم را با شما گفته بودم . استاد عزیز از مهربانی تان ممنونم .

    • فاطمه گفت :

      سلام پدر مهربانم!سلامتی تا نرا خواستارم همیشه.
      شعر تان را مرور کردم پدر خوب.اگر راست بگویم شعر های شما خیلی دلنشین است هر بار که مرور میکنم میخواهم بازهم مرور کنم ومرور وخیلی هم اسان میتوانم بفهمم. سجاد یک دنیا سلام میرساند خدمت تان پدر خوبم

    • سهیلا جاغوری گفت :

      سلام استاد محترم
      یک رکعت درد افتخار لینک طلوع دوباره را یافت
      موفق باشید

    نظر خود را بگویید :

    لطفا" توجه کنید : بخش مدیریت نظرات فعال است و نظر شما بعد از بررسی توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.

پیوندها