غزل
میکشم به دل عمری حسرت جدایی را
میـبـرم بخـــود هر جــا یاد آشــنایی را
در نوای ما دیگــر نیست لذت خوشی
مـــدعی بیــا بنــــگر درد بیـنـوایی را
یارب این چه اقبال است لحظۀ نیاسودن
زنده بودن و خوردن لقمۀ گدایی را
شیــخ از در مسجد دزد نقد ایمان شد
فخــر حاضرت داند نام این کمایی را
***
در صفای آئیــنه رنگ دوستی دیدم
مو به مو بمن گوید عیب خودنمایی را
نعمت الله تُرکانی
2 نوامبر 2009
نوشته شده توسط admin در ساعت 12:30 pm
November 1st, 2009 at 8:44 pm
سلام استاد عزیز و بزرگوار
یک جهان سپاس از لطف و محبت شما
در حقیقت این شما و اشعار قشنگ و زیبای شماست که مرا الهام میدهند و بهترین الگو در کارهایم میباشند در هر آمدنم اینجا تازه هامیآموزم و آموختنی ها فرا میگیرم
همین غزل زیبای تان که عالمی ازمعانی بلند را در مصارع اش نهفته دارد بهترین سرمشق و الگو کار میتواند باشد
بشما صحتمندی و سلامتی آرزو دارم
November 2nd, 2009 at 10:06 am
سلام !!
اندوه نادیا چهار ساله شد ….
November 2nd, 2009 at 10:45 am
سلام وعرض ادب بر شما محترم ترکانی گرامی
ممنون از حضور گرم تان در سایت از تشویق تان در باره شعر تشکر میکنم نا گفته نماند شما در کار شعر و نو آوری دست بلایی داریدهمیشه قلم تان رسا تر باد
یک پیام قبلن نوشته بودم ایمیل ادرس ننوشته بودم نمی دانم به پیام شما رسید یا نه باز دو باره فرستدم شاد کامی نصیب تان باد
November 2nd, 2009 at 2:04 pm
سلام استاد امیدوارم که خوب و سرحال باشید. باز این حقیر را نواختید ممنونم از حسن نظرتان ، غزل زیبا مثل همه اشعارتان محکم و تأثیر گذار ،
امید وارم حسرت بدل نمانده همیشه خدا شاد و سبز باشید. به قول شاعری : این شام صبح گردد و این شب سحر شود.
November 2nd, 2009 at 2:43 pm
سلام استاد محترم و دوستداشتنی
مثل همیشه غزل زیبایتان را خواندم و مانند گذشته آنفدر زیبا و دلنشین است که از بیان آن عاجز هستم
تشکر از شما استاد محترم
مصطفی درانی
November 2nd, 2009 at 6:07 pm
استاد ارجمند و نیکو سرشتم جناب آقای نعمت الله ترکانی با عرض سلام و ارادت مجدد&آمدم و از خواندن غزل بسیار پر معنی و پرنغز جنابعالی استفاده نمودم.این غزل با خود حکمتی داشت که دلهای شاعر به راحتی آن را لمس خواهد کرد.ضمنا به استحضار عالی می رسانم که قسمت اول مقاله ی در آمدی بر ادبیات معاصر افغانستان در معرض دید و قضاوت شما بزرگواران قرار گرفته است.ضمنا از قسمت های دوم به بعد به آثار و شرح حال شاعران و نویسندگان و ویژگی آثارشان خواهیم پرداخت.بی شک نظرات سازنده آن بزرگوار مرا در تهیه ی بخش های بعدی این مقاله رهنمون خواهد ساخت.ارادتمند همیشگی (یاشیل)
November 2nd, 2009 at 9:49 pm
ترک آرزو کارم از زمانه بیخارم
آه در جگر دارم مشق بیصدایی را
November 3rd, 2009 at 7:39 am
درود و سلام بر استاد
بازهم نوشته ها و اشعار زیبای تان را خواندم و حظ بردم
شما بزرگمردی هستید که برای دیگران الگو و نمونه بوده می توانید
ممنون
November 3rd, 2009 at 11:41 am
شیــخ از در مسجد دزد نقد ایمان شد
فخــر حاضرت داند نام این کمایی را
سلام استاد!
غزلز یبا و قشنگی بود که از خواندنش بی نهایت لذت بردم.
احساسات ناب شما، واقعاً ستودنیست و اینکه چگونه حقایق و واقعیت هار ا به با زبان شعر بیان کردی، ترا می ستایم و برایت بهترین ها را ارزو میکنم . شاد زی و کامگار استاد خوبم!!!!
در ضمن „حدیث عشق“ با تازه سرود میهنی بروز گردیده، از نظرات ارزشمند شما، استقبال می نماید. ارادتمند؛ سائس
November 4th, 2009 at 5:48 am
تركاني گرامي : سلام و حرمت نثارتان
درحقيقت من درغزل „دردعشق“ شما را استوار تر ومحكم تر در سرايش يافتم . غزل غزل ، پرازتركيبات آماده كه قبلا در اشعار كلاسيك به شكل مفرط به كار رفته و تكانه هاي حسي خود را از دست داده اند.است.
حسرت جدايي ، ياد آشنايي ، لقمه گدايي ،عيب خودنمايي، صفايي آيينه. من كاريهاي قوي و خوب از شما بسيار خوانده ام بنا كار تازه تان را با همه زيبايي كه دارد تاييد نميكنم چون ميخواهم شما روشنتر از اينها بدرخشيد.
November 4th, 2009 at 11:30 am
به به زيبا بود
November 5th, 2009 at 12:48 am
سلام استاد خیلی عالی بود.
شما روزی جهانمهر هروی نبودید؟
من مات و مبهوتم.
میشه منم عوض بشم؟
November 6th, 2009 at 8:26 am
سلام بر استاد ترکانی عزیز
غزل تان زیباست
من خیلی دلم می خواهد که شما عکس تان رادر وبسایت بگزارید
تا تصویر بهتری از شما در ذهن من بوجود آید
مردی از جنس باران منتظر شماست
ارادتمند
رضا
تهران
November 6th, 2009 at 5:07 pm
سلام استاد گرامی!
باز هم یک غزل زیبایی دیگری از شما که دل را نوازش داد و به قدرت والایی که در سرودن دارید سلام کردم.
یارب این چه اقبال است لحظۀ نیاسودن
زنده بودن و خوردن لقمۀ گدایی را
سرفراز باشید
November 6th, 2009 at 6:56 pm
عرض سلام تر کانی صاحب عزیز!
غزل زیبای شما بیدل وار بر مسند سبک هندی سرایش است متغیر بر سرود های قبلی شما واین بسازیباست که مبارک تان باد.
اگر هجای اخیر این مصراع:
در نوای ما دیگــر نیست لذت خوشی
هجای(خوشی) را تغیر آورید زیبایی سرود این ثقالت را نواهد داشت.
از پیام قدر مند شما در تلاوت اشک سپاس گذارم.
با خوانش غزل زیبایشما بیاد این غزل زیبای بیدل شدم:
ترک آرزو کردم، رنج هستی آسان شد
سوخت پر فشانیها، کاین قفس گلستان شد
عالم از جنون من، کرد کسب همواری
سیل گریه سر دادم، کوه و دشت، دامان شد
خامشی به دامانم، شور صد قیامت ریخت
کاشتم نفس در دل، ریشهء نیستان شد
بر صفای دل، زاهد ! اینقدر چه مینازی؟
هر چه آینه گردید، باب خود فروشان شد
جبریان تقدیریم، قول و فعل ما عجز است
وهم می کند مختار، آنقدر که ناتوان شد
برق رقتن هوش است، یا خیال دیداری؟
دامنی گر افشاندم، طره ای پریشان شد
بیدل
حضرت ظریفی.
November 6th, 2009 at 8:44 pm
سلام.
آپم.
November 11th, 2009 at 7:13 pm
سلام استاد خوب هستید ؟ الهی شکر ، شما همیشه لطف دارید و بزرگوار هستید . شکی دراین مورد ندارم و اما در مورد این داستان کوتاه ، خیلی جالب یود خوندم و خاطراتی از گذشته زنده شد که بوی هرات و صفای آن زمانه را تداعی می کرد ممنونم استاد. موفق باشید.
November 12th, 2009 at 1:57 pm
استاد عزیزم،
از این که دیر تر سر زدم معذرت می خواهم.
شعر ها و نوشته هایی را که در این مدت در وبلاگ تان گذاشته بودید همه را خواندم و از آن ها لذت بردم.
شهرتاش هم به روز است.
سپاس