• نور خرد

    اگــر بازیچــه ی رمـــز حـیــات ات را نمــیدانی

    بــیا کاری نکــن عـــاقـل که بار آرد پشیــــمانی

    چنان بیــرنگ باشی مثـل آب چشمـــۀ جوشــان

    چــو در مــرداب افـتادی به بیرنگی نمــی مانی

    غریبی را کجا ننگ است قناعت پیشه کن دایـم

    که اگــر حاتم شوی نه آدمی بازهــم پشیــمانی

    نه سودی میدهــد رنجـی که داری در پی دنیـا

    نه از آینـــده یکـــروز خود چیــزی تو میدانی

    مکن اندیشه را افسرده بهر کسب جای و مال

    چو میــدانی که با نور خرد همـرنگ انسـانی

    نوشته شده توسط admin در ساعت 7:08 pm

  • 

    بدون پاسخ

    WP_Modern_Notepad
    • نجوا گفت :

      عشق من
      ذره ای از سِر وجود
      کایناتش به وجود
      چه وجودی که، نبود
      اگر هم بود
      چه بود؟
      تو نبودی؟
      ز که بود؟
      خاطره
      اشک چو رود
      ز که، پرسم؟
      که، نبود

      ممنونم.منتظرم.

    • ظریفی گفت :

      سلام وعرض ادب جهان مهر هیروی عزیز!
      خوب دوست عزیز!!!
      اگر بگویم سلامی همراه نمیبود پیام شمارا نمیداشتم یا (هشتو) ؟
      با ور کنید اگر روزی باهم برابر شویم غبرغه اختلاط ها لحظات را برنگ سیاهی وسفیدی شبا روزی از گرمای صحبت ها مان نخواهند دید وخواب را در چشمان راه نخواهد بود دیار شعر وادب هر چند جدا از وجه مشترک همزبانیها وهمدیاریها بوده نمیتواند ولی دیار هجرت آدم را چنان بدین طرفها میکشاند که مرایارای تشبیه بدان نیست.
      سرودتازه غزل وارهء زیبای شما با چنین طبع گوارا ونهایت مقبول که سعدی را به بلبل شیراز تشبیه کرده اند و کمبودی ندارید میشود شمارا نیز بلبل باغ غزل گفت
      طور مثال مقطع رابدین زیبایی:
      مکن اندیشه را افسرده بهر کسب جای و مال
      چو میــدانی که با نور خرد همـرنگ انسـانی
      عمق معنی را به چه زیبایی خا رق العاده برشتهء نظم در ارسال المثل که شباهتیست انسان را با دنیای بشریت در خرد ورزی به تعریف نشسته اید.
      راستی تا فرا موش نکر دهام متقابلا سلام ها وتمنیاتم را به جناب شان تقدیم بدارید.
      عرض حر مت حضرت ظریفی

    • نجوا گفت :

      الهي در شب قبرم بسوزان

      ولي مهتاج نامردان نگردان

      عطا كن دست بخشش همتت را

      خجل از روي محتاجان نگردان

      الهي كيفرم را ميپذيرم

      كه از تو ذات خود را پس بگيرم

      كمك كن تا كه با ناحق نسازم

      براي عشق و آزادي بميرم

      خدايم اي پناه لحظه‌هايم

      صدايت ميزنم با گريه‌هايم

      صدايت ميزنم بشنو صدايم

      قلبم تو را فریاد میزند ای مهربان.
      مرا نجوا کن.

    • بینا گفت :

      هروی مهربان سلام !

      و سلام جداگانه به این سخن سنجی های زیبایت که ما را غرق در معنی نمود .

      از خواندن این غزل زیبا بسیار لذت بردم و از عالم دوری برای همچو استعداد ها مرحبا فرستادم.

      زنده و سلامت باشی!

    • م ساغر شفا / گفت :

      استاد عزیز سلام !
      ار بدانید یک ساعت نوشتم و نظرم در ج نشد . و امیداورم مرا برای جواب ندادن نامه ببخشید گاهی او قات ما دو نفری ایمل ها را چک میکنیم و شاید ان بار من باز نکرده باشم زیرا جواب نداده میروم میگردم و پیدایش میکنم . ممنون محبت تان نظر تان با استقال زیبای که از غزل ناچیز من کرده اید. من انرا در رو یوبلاک نمایش داده ام باز سر بزنید . راستی نظر دادن د ر مورد شعر تان کار من نیست چون باید اقرار کرد که رد برابر تان خیلی کو چک و حقیر استم .نیستم؟ اما زیبا گفتن و پسندیدن ان کار من بود که دیدم و پسندیدم. جاودانه باشید برای ما .

    نظر خود را بگویید :

    لطفا" توجه کنید : بخش مدیریت نظرات فعال است و نظر شما بعد از بررسی توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.

پیوندها