•  

    دو نظر و سه پاسخ کوتاه!

     

    داستان کوتاه «برگ ریزی» را دو دوست انتقاد کرده اند. روح انتقاد ایشان اینست که این داستان نتیجۀ اخلاقی ندارد. و دارای تناقضات است.

     دوستم آقای مهاجر افغانی مینویسند:… هر لحظه برگی رقص رقصان از شاخه های درختان جدا شده و آرام ارام روی آب شناور میشد. پائیز همه چیز را بسوی نابودی میبرد. علف های کنار جوی را یخ زده بود… پاييز بود علف ها يخ زده بود ؟ تناقض گویی است.

    دوست دیگرم آقای داکتر کمال کابلی با تائید همین نظر میفرمایند. این داستان نیست و یک قصه است و بعدا از رمان اپیزود گابرئیل گارسیا یاد آوری مینمایند و چنین نظر دارند که گویا رمان صد سال تنهایی را باید نمونۀ برای بیان یک داستان کوتاه در نظر گرفت.

    من در حالیکه از نظرات این دوستان خوشحالم. میخواهم در ادامۀ نظرات پیشین ام در بارۀ داستان کوتاه چند نکتۀ ضروری دیگر را هم علاوه کنم.

    1 ـ داستان کوتاه لزومن یک رمان نیست. این بدانمعنی است که در این ژانر ادبی نویسنده یک حادثه، یک واقعه و یک طرح را طوری بیان نماید که خیلی کوتاه؛ هدف خاص اجتماعی را بیان کند. در داستان برگ ریزی پائیز به شکل نمادین آن به نمایش گذاشته شده. درین طرح عشق یک جانبۀ (عبدالرحیم )به (سامعه )به شکست میانجامد و پائیز عمر عبدالرحیم دوکاندار مثل ریزش برگ های یک درخت تنومد با وزش باد های سرد پائیزی به سوی نابودی میرود. اینگونه عشق ها در جوامع عقب مانده و سنی ما کم نیست. اساسا این داستان را من از سرنوشت مردی دیوانه ای که دیگران برایم در زمان کودکی ام قصه کرده بودند ابداع کردم.

    2 ـ من نتیجه اخلاقی در طرح  داستانرا به درستی درک نمیکنم. و البته هر داستانسرا اصولن معلم اخلاق بوده نمیتواند. زیرا علم اخلاق یعنی بیان خوبی های یک حادثه و یا واقعه نیست بلکه زشتی ها و پلشتی های حوادث را هم احتوا میکند و یا اصلن نه به زشتی ها و نه به خوبی های حادثه کار دارد و نویسنده صرف بازگویی یک جادثه را به روی صفحۀ کاغذ میریزد و داستانهای تخیلی و سوریالستی نمونۀ آن است. اخلاقیات را نمیتوانم در بیان یک داستان  به وضاحت آنچه در سلوک اجتماعی نمایان میشود برشمرد. امروزه داستان ها شامل تخیل، سیاست، عشق، جنگ، طنز، تاریخ و ذهنیگری میگردد. کسی نمیتواند نتیجه اخلاقی داستان مورچۀ ای را  بیان کند که سه هزار سال بعد کارگر یک معدن ذغال سنگ میشود و یا  ماشین زمان را که با چرخش سریع کسی را به پنجصد سال آینده میبرد در دایرۀ اخلاقیات قرار دهد. چنانکه داستانهای  کودکانه از نوع سمسونگ را نمیشود جنبه های خاص اخلاقی داد. این داستها ها آموزش اخلاق اجتماعی نیست بلکه راهگشایی ذهنیت یسوی فهم و درک بهتر ارتباطات میان پدیده های طبیعت و انسان است.

    من داستان های زیادی از گی مودوپاسان، پل والری، انتوان چخوف، ماکسیم گورکی، سامرست موام، والتر اسکات، صادق هدایت، اکرم عثمان، زریاب، قادر مرادی، نظری آریانا، نعمت حسینی و صد ها داستانویس دیگر را خوانده ام . این داستانها برایم مکتبی بود که نه در آن چوکی و میزی بود و نه هم حاضری و شهادتنامۀ ای. کشش درین داستانها زیادتر از طرح و توطعه خود داستان؛ رغبت شخصی ام به خواندن و تعقیب طرح بود.

    3ــ در شماره های گذشته راجع به داستان کوتاه مختصر نوشته ام. البته میدانم این نوشته ام قسمن در مورد ساختمان یک داستان کوتاه تماسی گرفته است و نمیخواهم بار دیگر از داستان کوتاه تعریفی بدهم. ولی آنچه ناگفته است را میشود چنین خلاصه کرد.

    از نظر ادبی دشوار است که تعریف خاصی برای داستان کوتاه بدهیم و این بدان معنی است که گاهی میشود در یک جمله و در ده الی پانزده واژه داستانی را باز گفت. این چند واژه  بنا برخصوصیت بیان عواطف  شنونده و یا خواننده را به تفکرات عجیبی میکشاند. یک خاطره را میشود داستانی با همان تعریف ابتدایی  و اسلوب نگارش داستانی تلقی کرد هرچند خاطره را گاهی داستان گفته نمیتوانیم. قبول دارم که داستان های من از کمبودی های تکنیکی برخوردار است و این ازنجهت است که نتوانسته ام تمام معیارهای پذیرفته شده در داستان کوتاه را پیاده کنم اعتراف میکنم که مشکل ام در همین مسله نهفته است. ولی یقین دارم که پیام این داستان پائیز عمر انسانی است که یکجانبه عاشق میشود. من بهتر میدانم که عوض نتیجۀ اخلاقی باید پیام خاص داستان را بکار برد.

    با احترامات فایقه

    جهانمهر هروی

     

    Posted by admin @ 7:58 am

  • 26 Responses

    • سلام دوست من وبلاک خوبی داری خسته نباشی در سنتری یک پروژه است به نام عاشقانه های وبلاک هی ایرانی که یک کتاب است و در همین سال چاپ میشود خیلی دوست داریم که مطالب شما و اسم شما در این کتاب باشه فقط اگر امکان داره اون مطالبی رو که دوست داری در این کتاب به اسم خودت چاپ بشود در قسمت حرف های عاشقانه ثبت کن راستی بخشی از سود این کتاب برایموسسه خیریه محک و بخش دیگر آن برای افرادی که اسم آنها در این کتاب خواهد آمد در نظر کرفته شده است امیدوارم که اسم شما را در این کتاب ببینم محل ثبت مطالب: http://forum.san3.ir لینک مستقیم ثبت مطلب : http://forum.san3.ir//index.php?board=129.0 وب سایت حامی : http://www.san3.ir

    • سلام ….. ~~~~~$$$$
      ……………..~~..$$**$$
      ~~~~~~~~~…$$$**$$
      ……………….. $$$~~~’$$
      ~~~~~~~~$$$“~~~~$$
      ~~~~~~~~$$$~~~~.$$
      ~~~~~~~~$$~~~~..$$
      ~~~~~~~~$$~~~~.$$$
      ~~~~~~~~$$~~~$$$$
      …………..~~$$$$$$$$
      ~~~~~~~~$$$$$$$
      ~~~~~~~.$$$$$$*
      ~~~~~$$$$$$$“
      ~~~~.$$$$$$$….
      ~~~$$$$$$“`$
      ~~$$$$$*~~~$$
      ~$$$$$~~~~~$$.$..
      $$$$$~~~~$$$$$$$$$$.
      $$$$~~~.$$$$$$$$$$$$$
      $$$~~~~$$$*~’$~~$*$$$$
      $$$~~~’$$“~~~$$~~~$$$$
      3$$~~~~$$~~~~$$~~~~$$$
      ~$$$~~~$$$~~~’$~~~~$$$
      ~’*$$~~~~$$$~~$$~~:$$
      ~~~$$$$~~~~~~~$$~$$“
      ~~~~~$$*$$$$$$$$$“
      ~~~~~~~~~~„„~$$
      منتظرحضور سبزت هستم.’$
      ~~~~~~~~..~~~~~~$$
      ~……..~$$$$$$~~~~$$
      ~~~~~$$$$$$$$~~~$$
      ~~~~~$$$$$$$$~~~$$
      ~~~~~~$$$$$“~~.$$
      ~~~~~~~“*$$$$$

    • سلام. وقت بخیر.وبتون زیبا بود. مطالبتون جالب.حال کردم.

      به منم سری بزنی خوشحال میشم.منتظرم

      فعلا وقت خوش دوستدار شما شهاب

    • استاد عزیز با عرض سلام!

      مطلب بسیار آموزنده یی را روی صفحه ی زیبای تان مطالعه کردم که فرق بین داستان و طرح را ایضاح نموده اید ، بسیار برایم دلچسپ است که درین مورد نکاتی را اشاره نمایم اما با کمال تآسف که زمان یاری ام نمی کند ، امتحانی که هفته ی گذشته داشتیم فقط پیرامون همین موضوع می چرخید که، عمده ترین فرق داستان، مقاله، رساله، طرح، اثر و قول چیست؟؟؟؟

      بهر صورت نظر شما از نظر علمی کاملن به جاست و با شما موافقم.

      حضرت بیدل می گوید :

      ترا در دیده جا دادم که از مردم نهان باشی
      ندانستم که در آنجا میان مردمان باشـــــی

      زنده و سلامت باشی!

      بینا

    • که گفته ، داستان و رمان یکیست ؟
      شکر به کلام کاکه ،
      یک« قطعه » از چخوف :
      تو …
      به اشتباه مرا به جای « شما » ، « تو » خطاب نمود ، و معذرت خواست
      در حالیکه به زبانم میگفتم
      « شما دختری مؤدبی هستید »
      در دلم میگفتم
      چی قدر ترا دوست دارم

    • 1————–
      هروي عزيز : سلآم . آرزوميكنم دركنار خانواده عزيزتان شاد باشيد.
      آمدم . بخوانم . داستان را قبلا هم خوانده بودم. مجبور شدم رفتم نظرها را خواندم تا بدانم موضوع چيست؟
      روي سخن من متوجه پيام نويسان كه اينجا اين مسله را مطرح كرده اند نيست .چرا كه من نميدانم ايشان با كدام ذهنيت نوشته اند وهم نوشته هاي من نقد كاريهاي شما نيست نظر عمومي من در مورد داستان نويسي در سرزمين مااست. چون كاريهاي شما همه خوب و خواندني هستند ولي چند اشاره ي مستقيم هم خواهم داشت . اميد نظرم را در حاشيه نظريات فقط به مثابه يك نو نويس بپذيريد. تا جايي كه ميدانم .سخن بر سر داستان نويسي سنتي در افغانستان بوده بيشتر روي “ نتيجه اخلاقي “ به مثابه كليشه اي بودن داستان و روايتي بودن آن از لحاظ ساخت اشاره ميشود. نه به مثابه يك ضرورت عيني و لازمي . امروز نويسنده ديگر به مثابه ي „عقل كل“ در داستان حضور پيدا نميكند و اين كاملا مختلف آن از آنست كه „فلوبر“ مي گفت “ نويسنده مثل خدا همه چيز را ميبيند و همه جا است“ يعني حضور نويسنده در داستان نامريي است يا نويسنده در وجدان داستان ظهور ميكند.هم هست، هم نيست. حتي زماني كه من ، او يا كسي ديگر‌-هست .نويسنده اگر در داستاني خودش را تصوير ميكند وقتي كارش خارق العاده است كه خواننده تصور كند كه هر چه آن „من“ ميگويد. ذره ذره حقيقت دارد. تولستوي چرا توانست چنين آثار فراموش ناشدني خلق كند يا بلزاك. چون آنقدرجزييات را كنكاش ميكرد و با آن مي پرداخت كه خواننده تصور ميكرد يك كتاب رنگي و مصور را مي بينيد. شما اگر كتابها يش را خوانده ايد.فلم هاي كه از آثار او تهيه شده در . / War and peace “ /Anna Karenina/
      2……………………………………………….

    • 2…………………
      TolstoyLeo“ در يوتيوپ نگاه كنيد. تصور خواهيد كرد كه فلم را قبلا هم ديده ايد. نتيجه از آنچه نوشتم اينست كه هر نويسنده كه داستان نويسي ميكند بايد بداند كه چه چيزيها ي در داستانش نيست كه ميتواند باشد و چه چيزيهاي در داستانش است كه بايد آن گوشه ها را هميشه حفظ كند و نه گذارد كه سنگيني تكتيك وزنه جوشش هاي خودي او را كه،محرك حسي او / نويسنده /است در او نابود كند. دوستان خواننده —در هر حال ميتوانند براي نشاندهي اين دو „چه چيزها“ مارا كمك كنند. در بعضي از نوشته هاي شما آدم تصوير را ازيك فاصله نه چندان نزديك مي بيند .يعني فاصله مانع ميشود كه پيش بروي و تصوير را بو كني ، مزه كني . حالا تصوير بو و مزه دارد؟ بلي دارد. گاهي تصويرها ( كلمات) در داستانها نفس ميكشند و ميخندند و ما صداي خنده شان را مي شنويم. حتي صداي هق هق گريه شان را ميتوانيم ، بشنوييم.
      مثلا “ همگی شان خوب آراسته و لباس های مقبولی داشتند.“ اين يك جمله نسبتا گزارشي است نه داستاني. شما فقط به به صفت “ خوب و مقبول“ پناه برده ايد و همه چيز را تمام كرده ايد. اگر مي نوشتيد مثلا . پاچه هاي خامك دوزي سفيد ، چادري نو چين گرفته ، پيراهن زري . خواننده ي افغاني شما ميدانست كه بايد يك خواستگاري باشد يا عروسي و زنها را با آن لباسهاي مخصوص ميديدند كه پشت كوچه …. .

      البته اين مسايل فقط در يكي ، دو داستان شما ديده ميشود .كاريهاي عالي شما خيلي زياد است.
      …………………………..3

    • .3…………………………. اما به صورت كل:
      بسياري داستان نويسان ما با تقليد از همديگر به شمول جناب اكرم عثمان و محترم زرياب سعي كرده اند معلومات اوليه به وزن كمك هاي اوليه را در همان پرگراف هاي اولي به خواننده بدهند .اما حتي نوشتن در مورد كار اين عزيزان در جامعه ما چنان تابو شده كه تا صداي بلند شود موج از آنانكه كه حتي داستانهاي شان را نخوانده اند و جز چند اديو نشنيده اند . قهر و غصب ميشوند. يا بعضي ديگر از نويسندگاني ما يك فهرست دقيق از شخصيت ، تعداد اعضاي خانواده ، كسب وكار و سن وسال قهرمانان داستان شان و حتي مناسب هاي شان به همديگر درهمان آغاز داستان داده اند واينكار را يگانه راه و چاره براي „خرفهم“ كردن خواننده خود دانسته اند خوب اگر بگذريم از كاريها ي آغازين شآن كه چند دهه پيشتر خلق شده و شايد رسم چنين بوده پس در كارهاي نسبتا تازه شان چه؟ هنوز همين رسم تكرار ميشود. يا داستانهاي داريم كه با چنين جملات آغاز ميشود „قمبرعلي سه دختر و دوپسر داشت و خودش مامور ضبط احوالات در وزارت داخله درزمان داود خان بود. او با خانم و …. درخيرخانه كابل زندگي ميكردند. گاهي در كاريهاي “ نويسا“ عزيز چيزيهاي گزاريشي ديده ميشود ولي او ضرورت آن احساس كرده و نوشته و آنرا با چنان مهارت و استادي جمله بندي ميكند كه آدم گزارشي بودنش را كمتر حس ميكند. به همين علت كاريهاي او براي من در اول لست زودتر از ديگران قراردارد و يا شما نوشته هاي جناب „مرادي“ بخوانيد. او گاهي چنان مي نويسد كه ميداني در خودش فرورفته است. در داستان “ صداي برف“ او چنين است. گويا كاملا در كركتر مرد غريبكار حل شده است. در مورد تخيلي و سورريالسيم ؟ درست نفهميدم كه چطور آنها را كنار هم نوشته ايد؟

    • خوشحال ميشوم نظرشما را بدانم. باز هم اگر پيامم باعث جنجالي شود ميتوانيد آنرا برداريد. مصلحت به دست شما. چون من يك زبان سرخ اما يك سر سبز دارم.
      خوب تا فرصت ديگر پرنويسي ام را ببخشيد. يك قرن بعد برايتان پيام نوشته
      بودم .فارسي نويسم هم كمي مريض است اميد كه قابل فهم باشد. زينت

    • سلام بر حضرت هروی
      حضرت هروی نکند فراموشمان کرده باشین
      به ما اکه ی کلان استید نهایت اخلاص مند هستیم
      از داشته های وب تان استفاده می کنیم ما در تخار یک هفته نامه ی
      چابی داریم که کم کم نوشته های شمارا در آن نشرمیکنیم
      سلامتی از آن شما

    • سلام استاد گرامی!

      همه باور داریم که اختلاف نظر و دید در هر چیزی در میان افراد وجود دارد. و ناگفته نگذارم که از اینگونه مباحثات ما نیز می آموزیم.
      آباد باشید

    • عرض ادب به شما داستان سرای توانمند.
      شخصان بنده از تمام داستان ها زیبای تان مستفید گردیده
      و ارزو دارم باز هم همین داستان هارا به خوانش بگیرم
      سعادت همیشه گی تانرا تمنا دارم برادر.

    • سلام
      البته من در جریان داستان نیستم.سر فرصت داستان رو می خونم و نظرم رو میگم.
      ولی اول اینکه علف و چمن در هر فصلی از سال می روید و در بعضی از فصول شب ها یخ می زند.
      در مورد داستان کوتاه هم این داستان در ادبیات یک داستان تقریبا کوتاه هست.و معادل داستانک ها و داستان های کوتاه کوتاه نیست.توضیح اینکه در داستان های کوتاه کوتاه(flash fiction) ما در آخر داستان باید یک ضربه داشته باشیم. لزوما این ضربه یه نکته اخلاقی نیست.به هر حال جثارت بنده رو ببخشید.امیدوارم در آینده بیشتر صحبت کنیم.
      اگه فرصت کردید به دنیای ادبی من هم سری بزنید خوشحال میشم نظرتون رو بدونم.و اگه تمایل داشتید تبادل لینک کنیم.
      منتظرم

    • سلام حضرت استاد!
      بعد از یک مدت طولانی آمدم برایم خیلی با ارزش و مهم شد این آمدن. چون مطلبی را که در مورد ویژگی های داستان ارائه داشته ایید به من کمک کرد که باردگر متوجه اشتباهاتم شوم و بر معلوماتم بیافزایم.
      آرزو دارم خداوند باداش این همه زحمات و تلاش های شما را در زمینه فرهنگ و ادب بدهد.
      دست توانای شما تواناتر باد
      ارادتمند شما شریفی

    • سلام
      خیلی خوشحالم کردید که تشریف آوردید.
      فقط بفرمایید با چه نامی وبلاگ زیبای شما رو لینک کنم.
      اگه خواستید منو با نام“طرفه(بزرگترین وبلاگ ادبی ایران)“ لینک کنید.
      باز هم ممنون

    • استاد عزیز و گرامی سلام!
      خوشحالم از اینکه یکبار دیگر بخت یاری کرد تا صفحه ی این وبکده ی زیبا را با کمال میل بگشایم و از داشته های این صفحه ی پر فیض مستفید شوم. راستش یادم است چند ماهی پیش در باره ی داستان کوتاه از شما خوانده بودم و استفاده کرده بودم، که خوشبختانه امروز با نکات بیشتری در باره ان اشنا شدم. هرچند شوق و رغبت بسیار به نوشتن داستان کوتاه دارم، اما متأسفانه تا کنون موفق به انجام کاری در چنین عرصه نگردیده ام. به هر حال شادکامی و سلامتی وجود مبارک شما را ارزو مندم و رود طبع تان همیشه جاری میخواهم.
      ارادتمند ؛ سائس
      راستی با سوغاتی تازه ای از دیار شیران در حدیث عشق منتظر تان هستم.

    • عرض ادب و سلام
      ارزیابی شب شعر و یانا تحت عنوان ( ستارگان اریانا در آسمان نیلی ویانا درخشیدند ) را در ویب غزال در بند میتوانید همین اکنون مطالعه نماید ممنون

    • …………………………………………………………………………..

      با سلام دوست عزیز……………..……………………………………

      ……………………………………عقیده ی صورتی به روز شد………

      کلیک رنجه بفرمایید……………..……………………………………..

      ………………………………..سری به ما بزنید………………………

    • سلام بزرگوار
      صائب میگه:
      دردسر تا نکشی صائب از این بی خبران
      گوشه ای امن تر از خلوت خاموشی نیست.

      شما نسبت به حقیر خیلی لطف دارید.
      به روی چشم.انشاالله به زودی با کمک شما بیشتر به این مسائل می پردازم.
      برقرار باشید

    • سلام آقای جهانمهر هروی؛
      تشکر از حضور تابناک تان به وبلاگم و اینکه با نظر لطف تان مرا دلگرمی فرمودید. اگر شما وبلاگم را به طلوع دوباره پیوند بدهید و بخش های از آنرا در سایت افغان موج بگذارید از شما ممنون خواهم شد. وبلاگ شما را تا این قسمت خوانده ام و بقیه اش را هم خواهم خواند. پیروز باشید!

    Schreibe einen Kommentar

    Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

پیوندها