برای انجلا پگاهی و نو آفرینی هایش
غزل
خـواب تو از غـزل بود آغشته ای عـزیز
از ماورای وســوسه و اضـــطراب نیــز
آ تشفــشان ذهــــن تـو فـــواره میـــــزند
مــــیآورد جــنون به احساس من چه تیز
الهام میشوی گل صد برگ ســرخ مـن
با آفتــــاب ســـرخ نمـایـــم تـــرا تمیــز
قـلب مـــرا بســـاز برایـت ورق ورق
بنویس روی هـر ورق آن هـــزار چیـز
عــطر کلام مــعجزۀ خـامـه ای تو شـد
بر هــر کنــار دفــتر ما سـکر آن بریز
در حیرت شکــــستگی نفــس تــو ستم
برد تو امشب اسـت چرا میکنی گریز؟!
سلام. واقعا زیبا بود
سلام پدر خوب ومهربانم !امید خوب وسلامت باشید. شعرهای زیبای تان را به خوانش گرفتم مثل همیشه زیبا وبا معنی وبا پیامی است برای هرکسی. خیلی خوشحالم از ساختن این خانه گرم وادبی تان این شعر تان باری انجلا خیلی زیبا بود.
ارزوی سلامتی تان را دارم پدر خوب .موفق باشید وبدرود.
سلام جوانمهر عزيز.قبلا نظرات و کامنت هايي که در وبلاگ ساير دوستان مي گذاشتي را ديده ام .خوشحالم که سعادت ديدن از وبلاگتان نصيبم شد.بي اغراق و تعارف مي گويم که غزل ها و شعرهايتان زيباست.خيلي به دلم نشستند..موفقيت برايتان آرزو دارم.در پناه حق