این ناچیز را تقدیم میکنم به گل احمد نطری آریانا دانشمند و نویسندۀ بزرگ افغانستان. طول عمر و صحت کامل ایشان آرزوی منست.
دشمن ما
این روز ها فـــــرشته بلا مــیشود هـمه
هر نطفه ای حلال خطـــا میشـــود همـه
آنکـــو هـــزار قافله ای زر متاع اوست
دستی دراز کـــرده گــدا میـــشود هـمه
هـــر ناروا به مذهــــب و هر طــرح نابکار
قانـــون مُلک گشـــته روا میشود هـمه
زهری که قطره اش جهـانرا تــباه کند
بهــــر عـــــلاج درد، دوا میشود همـه
زاهد که غرق ذکر و ثنا گویی خلقت است
انکار خــــویش کــرده، خــدا میشود همه
ای یار ای عـــزیزترین شعـــر زندگــــی
دیدی که دوست دشـــمن ما میــشود همه
جهانمهر هروی
۲۲ جوزای ۱۳۸۸
سلام استاد گرامی!
این روز ها فـــــرشته بلا مــیشود هـمه
هر نطفه ای حلال خطـــا میشـــود همـه
صرف همین یک بیت نخست کافیست که یک دنیا معنایش را گرفت. واقعا عالیست.
شعر پر مفهومی بود .دوبار خواندمش و لذت بردم.
در پناه حق باشید
استاد عزیز،
شعر زیبای تان را خواندم و ازش استفادهء مزید کردم.
به شهرتاش هم سری بزنید.
سلام
هرچه می شود بشود اما خدا دوست را دشمن نسازد.
استاد گرامی سلام!
غزل زیبایت را که سراپا بیانگر حقایق و واقعیت های تلخ جامعه و روزگار ماست، با دقت کامل خواندم و حظ وافر کمایی کردم .
واقعاً همین طور است که شما می گویید و در مورد بیت مقطع من هم یک رباعی گونه دارم:
چیـزی که من شنیده ام از دوستان خویش
والله نبودم آرزو، از دشمـــــــــــــنان خویش
گر خـویش اهـل نیست بپرهیز „سائسا“!!!
دیدم بسی جــــــــــفا و خیانت ز آن خویش
خوب استاد گرامی، سرافرازی و صحتمندی شما را تمنا نموده، شاد و کامگار تان خواهانم. رود طبع تان جاری و چشمه ی حلاوت بیانت خروشان باد!!!!
ارادتمند؛ سائس
راستی استاد گرامی؛ انشاءالله در همین هفته ی اینده کابل رفتنی هستم، اگر امر و خدمتی باشد، از دوست یک اشاره و از ما به سر دویدن.
موفق باشید!
استاد بزرگوار و گرامی سلام
هزاران درود و صلوات به این اندیشه گهربار تان و این غزل زیبا و با معنی شما که هر بیت و هر مصرع آن عالمی معنا را بدنبال میکشاند:
زاهد که غرق ذکر و ثنا گویی خلقت است
انکار خــــویش کــرده، خــدا میشود همه
با ظرافت و زیبائی خاص واقعیت ها را منعکس نموده اید.
خیلی قشنگ بود.
قلم تان را تواناتر و کوبنده تر میطلبم
دوست عزیزم آقای هروی درود برشما باد !
غزل زیبایت را خواندم ، زیبا بود ، از نظریات معقول و عیادت تحریری شما که در بستر بودم یک جهان سپاس ، امید وارم دارای صحت کامل باشید ، قسمت ششم تلخترین شام غریبان بروز شد می توانید مرور کنید . بااحترام
بامید کامگاری های مزید شما
سلام بر استادمحترم جناب هروی بزرگ
به امید روزی که هیچ دوستی دشمن نشود
با مطلبی „روز پدر ودلتنگیهای من „
به روزم
چشم به راه
سلام استاد محترم غزل زیباتان را خواندم استاد راستی شما د کدام شهر استن ؟؟؟
سلام استاد گرامی!
غزل زیبای بود و گاهی در زندگی یک چنین اتفاق تلخی و مشابه این رخ میدهد. ولی همان دعای کاکه تیغون را خدا قبول کند که چنین کاری هرگز نشود.
گندمزار با غزل بروز و منتظر نقدو نگاه شماست.
سرفراز باشید
سلام و محبت نثار بزرگمرد اندیشه و قلم نویسنده آگاه و توانای افغانستان جناب استاد معظم هروی صاحب.
هرگه که یاد روی تو کردم جوان شدم
بار دیگر از نوشته های خوب تان استفاده کردم
برای شما خداوند عمر طولانی بدهد و قلم و اندیشه تان بیشتر از این در جریان باشد.
شاعر واقیعت بین و برادر مهربان محترم جها نمهر هروی خدمت تان عرض سلام و ادب دارم .
اولان از غیابت که داشتم معذورم . ثانیان درد های که نهفته داشتید با جهانی سوز و دنیای حقیقت روی صفه ی گذاشتید که پزیرا گر هر خواننده وژرف اندیشان است روند نگارش شما راه پیمای بسا حالات است که چشم دید ها را بر ملا میسازد پس قلم و اندیشه ی شما جاویدان باد .
درود هروی گرانقدر ،
از حضور همیشه سبز تان سپاس که باعث میشود قدمهای مهر تانرا دنبال کنم و در خانه خورشیدیی تان گرم آتشکده سروده هاتان شوم
طلوع دوباره پیوند سپیده ها شد تا در صورت امکان و دسترس از شما بیشتر بخوانم
راستی غرل تازه ِ که در تارگاه گذاشتم چندی قبل با خوانش شعر تان به ذهنم شکل گرفته بود که همانوقت دو بیتش را هم در پیامخانه ِ تان نوشته بودم
که بعدن با تغیرات ادامه اش دادم و امروز آنرا در تارگاه قراردادم
حدس شما دقیق است
سلام های گرم احترامات صمیمانه من نثار تان !
ببخشید که دختر تنبل تان همواره دیر میرسد. آمدم و یکی دو غزل و دو داستان خشک سالی و اسپ یاغی را خواندم . مرحبا به قلم رسا و طبع موزون تان
سعادتمند باشید یک داستان نوشته ام پس از مرگ امروز در ویبلاک میاندازم و منتظر نگاهای نافذ شما میگذارم
سلام هروی گران مایه !
بعداز خیلی دیر آمدم و خیلی لذت بردم
زیبا تراز ین نمیشود
خدا نگهدار موفق باشی
سلام استاد تشکر از معلوماتی که دادید وبلاگم به روز است خوش میشوم که بیاید
درود،
„شهرتاش“ به روز است.
سلام جناب هروی !مدتی است فقیر نوازی نمیکنی از اینکه من هم مدتی از شما بی اطلاع بودم معذرت میخواهم شعرت زیبا وامروزی است فقط دوستانه عرض کنم که مصرع (زهری که قطره اش جهان را تباه کند ) از نظر زیبایی واژگانی قدری نا رسا جلوه میکند وکلمه ای (اش )یک هجا کم دارد امیدوارم از این نقد کوتا ه نرنجیده باشی . با مطلبی در باره موسیقی و… بروزم ومنتظر نقد های شما بدرود
سلام و درود استاد گرامی!
به امید جان جوری تان
آمدم (دشمن ما) را خواندم
لذت بردم
قشنگ وزیبا بود
ای یار ای عـــزیزترین شعـــر زندگــــی
دیدی که دوست دشـــمن ما میــشود همه
دنیا به کامتان باد
منتظرم
جهانمهربزرگ سلام ….
نوشته زیبایتان را تلاوت کرده ولذت بردم …از اینکه شانزدهمینم ببخش … …. ازبارگاه ایزد منان برای شما و استاد“آریانا“ی کبیر عمرپربار وطویل ،وخامه توانا وقلب تپنده استدعا دارم……
تقدیم به هردو استاد….
.
من از شهرهزاران شب برایت قصه خواهم گفت
وخواهم بست ازمژگان پرخونم
بسویت پل
عزیزم من هنوز اندر میان خون وآتش
مرگ و هستی
درتقلای پریدن زنده میمانم
و اینجا
آره اینجا !!
ازپریدنهاوپروازکبوتر های عاشق
برفراز شهر خاکستر
برایت قصه خواهم گفت
…………
به چنین هموطنانی باید برای همیشه ایام افتخار کرد و
عالی بود استاد و پدر نازنینم .
سلام براستادعزیز جهانمهر
ازخداوند بزرگ سلامتی شما واستاد آریانا را همیشه خواهانم
اشعار وداستانهایتان همیشه زیبا وبر گرفته از دردها ومشکلات موجود در جامعه است
قلمتان همیشه نویسا باد
با سپیده ای به روزم
ارادتمند
رضا