این هم یک غزل تازه برای عاشقان غمکش
غزل
کس را ندیدم روز غـم جز سایه در پهـــلوی خــود
او هــم چـو بینم سوی او گرداند از من روی خـود
در سرزمــین عاشقـان رسواتر از مجــنون من ام
با سنگ طفــــلان همدم ام در حیرتم از خوی خود
افــتاده ام بیــچاره ام در ایــن ســـرای بیـــکسی
در بــستر تنهـــای ام گـم کــرده ام داروی خــود
آزاد اگـــر بـودم چــه ســود، افتــاد دل در دام او
با بال پر صیدم نمــود در حلــقه های مـوی خود
یارب رســد روزی که آیــد، بر سر بالیـــــن من؟
لب را گــذارد بر لبم، سر را روی زانوی خود
ای مردمان شاد و خوب رحمی به حال من کنید
یک لحظه ای لطفی کنید با این گدای کوی خود
سلام دوست عزیز .
1 – وبکده ی یادداشت هایی از هرات با ادرسی جدید منتظر قدوم شماست .
2 – از آنجاییکه آدرس جدید برای بسیاری از دوستان و آشنایان نا شناخته است امیدوارم با پیوند سایت من در اینجا مرا همکاری و یاری فرمایید.
3 – این روز ها در هرات چشم هاي گريان کودکان محروم، چشم به راه دستهاي نوازشگري است که همواره به بهانه اي، „مهرباني“ را بين خود و همنوع خود تقسيم مي کنند.
خانه ها در هرات طاقت فرسا و چراغ این خانه ها کور و مطبخ آنان معمولاً سرد است.
با آنکه دلم نمی خواست شما نیز شریک این اندوه و این درد شوید.
فیلم ها و عکس های از سرما زده گان هرات در شفاخانه ی این شهر را در اختیارتان می گذارم.
سلام دوست وشاعرتوانا جناب هروی
باکاوش های که دل درقبالش بود
اخربه کلبه شمارسیدم
ودروازه اش راناکوبیده آمدم
پوزش میخواهم
اشعارزیبایتان موزون ودلپسنداست
امیدکه ازین بیش گیرای به خودگیرد
زیوری ازدیارتخار
پدرود
دوست و برادر عزیز جها نمهر هروی سلام های گرم به شما باد.از حضور گرم و نظریات مملو ار مرهمت تان اظهار سپاس شعر خوبی سرودید سرایش بیشتر شمارا تمنا دارم.موفق باشید.