• کفش های زیدی

    کفش ها تقدیس گردیدند…

    وزیدی… مشتاقتر از آنکه

    کفش اشرا کجا پرتاپ خواهدکرد

    میان آن همه شوریده ها شورید تر گردید

     

    کفش ها آرامی خود را کجا یابند

    روی خاک و ماسه های گرم بغداد؟!

    جائیکه ،

     میبینی همگی وحشت و درد است

    تا که میبنی همه خون است

    همه ترس است

     

    ای والله؛

     حتی !  کفش ها دیگر

    برای سرزمینی دجله و فرات

    اعتراض خویش را پنهان نمیسازند

    این کفش ها دیگر نمیخواهد

    که سنگفرش خیابان

    طعنه بیغرتی را

    بر کف هموار شان هر روز

    با تکرار سردی

    باز گو سازند

     

    وای زایدی!

    تو چه کردی

    کفش های تو چرا

    اعتراض آن خیابان های شهرت را

    به دنیا باز میگوید؟

    ولی خفاش ها

    با تاریکی شب

    و راهنماهای هجوم لشکر چنگیز

    یک آواز میخواندند

    تا که دنیا هست

    اینجا بهشت ماست؟

     جهانمهر هروی

    17 دسمبر 2008

    نوشته شده توسط admin در ساعت 5:20 pm

  • 

    بدون پاسخ

    WP_Modern_Notepad
    • زریر گفت :

      سلام بر استاد ارجمند و گرانمایه!

      از بهترین هایتان بازهم تازه گلی زیبای را به دوستداران شعر تان هدیه داشته اید. چه زیبا به استقبال آن جوان غیرتمند عراقی رفته اید او که با تمام جسارت و شهامتش بر کثیف ترین چهره بشریت امروز با کفشهایش حمله نمود که خود بیانگر نفرت و انزجار کافه ی ملت عراق از شیطان بزرگ میباشد شاید هم او اکنون در سخترین شرایط تحت شکنجه و مجازات حکام گوش بفرمان امریکائی عراق قرار داشته باشد ولی او باین عملش در تاریخ عراق نامش را جاودان ساخت.
      استاد عزیز!
      د ر مصرع 3 شاید منظور تان “ پرتاب“ باشد که اشتباهاً ترتاب نگاشته شده
      و هم اگر بجای „بوت“ „کفش“ بنگارید تا برای دوستان ایرانی ما هم مفهوم را خوبتر افاده کند بنظر تان خوب نمی شود؟

      برایتان صحتمندی و عافیت آرزو دارم

    • حدیث عشق گفت :

      استاد عزیز سلام و ممنون از حضور گرم تان در حدیث عشق!
      امدم و زیبا سروده ای را از شما خواندم که چه زیبا و قشنگ همه وقایع بغداد را به تصویر کشیده ای . آری چنین است استاد گاهی اوقات انسان طوری میشود که حتی از جان خود هم می گذرد و نمیخواهد به مقدسات و نوامیس ملی اش خیانت صورت بگیرد چنانچه زیدی خبر نگار عراقی چنین کرد و منفور ترین چهرۀ جهان را با بوت و کفش خود رسوا کرد و نام جاودانه و ماندگاری را برای خود و هموطنان غیور و مسلمان خود کسب کرد که این کارش نه تنها افتخاریست بر ملت و مردم عراق، بلکه افتخاریست برای تمام مسلمین جهان و حتی برای تمام انسانهای ازاد و باید به وجود همچو جوانان افتخار کرد. اما در گزارشات و خبر ها آمده است که „زیدی“ بعد از آن کارش از شریر ترین و منفور ترین شخصیت جهانی پوزش خواسته است که خدا کند حقیقت اینطور نباشد و هرگز واژۀ پوزش و معذرت را به زبان نیاورده باشد.
      به هر حال کارکرد ها و ابتکارات شما را در زمینه تقدیر نموده و برای تان صحتمندی عام و تام از خداوند بی نیاز تمنا دارم. شاد و کامگارت خواهانم مهربانم!
      و این هم برگی سبز تحفۀ درویش خدمت شما تقدیم میگردد:

    • ج. هروی گفت :

      زریر عزیز !

      از لطف همیشگی ات سپاسگذارم!

      نظر ات در مورد کفش و بوت که دو واژۀ محلی است مورد پسندم قرار گرفت. من بوت را به کفش عوض کردم. و متلی هم ما هراتی ها داریم که میگویند…( به کفش کهنه ام). تشکر از یاد آوری ات.

    • محمدحسين فياض گفت :

      درود برهروی گرامی!
      ازخوانش شعر زیبایت لذت بردم. امیدوارم که الزیدی های یسیاری دردنیا به وجود آیند تا فورانهای خشم شان را در برابر خودکامگی ها و زورگویی ها به تصویر بکشند. اما چه زیبا که این قهرمانان در گهواره شعر بنجنبند و بزرگ شوند.
      طلوع دوباره, آذین لنکستان نیزار گردید تا از طلوع دوباره و دوباره آن, نیزار سرسبزی خویش را به خاطر داشته باشد.

    • عصمت الله (مهربان) گفت :

      استاد گرامی !
      سلامهای گرمم را از هوای سرد و زمستان خنگ بادغیس خدمت شما از صمیم قلب تقدیم میدارم. امید دارائی صحت وعافیت کامل باشید. ناگفته نماند که زمستان امسال چون پار سرد نیست و این هم رحم خداوند (ج) است .

      مطلب تان را خواندم …موفق باشید

    • زریر گفت :

      سلام استاد عالیقدر!

      با غزلی تازه بروز هستم انتظارحضور گرمتان را دارم

    نظر خود را بگویید :

    لطفا" توجه کنید : بخش مدیریت نظرات فعال است و نظر شما بعد از بررسی توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.

پیوندها