دوستان عزیز این غزل را یکسال پیش سروده بودم زمانیکه ولسمشر!! کرزی گفته بود پاکستان علت بی ثباتی ماست. آری میشود گناه خود را به گردن گیریم که هر عیبی که هست در مسلمانی ماست.
دیوان جزا
میکشــد ما را به گــمراهی، غم شبگــیـر ما
تا عداوت بین ما، از غــیرشــد تعـــبیــر ما
هیـــچ امــیدی نمیـبــاشد به لطــــف زنــدگی
گر ندارد آب غـــیرت، قمـــه و شمــشیر ما
دیگران در فکر فردا روز وشب در جستجو
عــمر در غفــلت نشستیم، این بود تقصیرما
جنــگل ما را روباهـــی پادشاهـــی میکنــد
کــس نمـــیدادند کجــا گیــرد، نشان شیر ما
چــشم ما را بسته انــد، داریم زبان بلهـوس
شعر بزم اهــریمن گردیده است تقریر ما
حکمـت سر مشق دیوان جزا از بهرچیست!
با کدامــین خامه ی بنــوشته ای تقـــدیر مـا
12.02.2007