•  

    روی صفحۀ تیلویزیون چهرۀ مردی ظاهر میشود. ریش سپید و ابرو های کشیده انبوه، چهرۀ دودی رنگ اش با آن نگاه غمزده دلم را میفشارد. او را میشناسم .دانشگاه خوانده، ده سال قبل در پشاور پاکستان با پنج طفل اش زندگی بخور نمیری داشت. شاید پانزده سال در مکاتب افغانستان آموزگار بود. زیرا بیاد دارم که من دانشکده ای علوم طبیعی بودم و او دانش آموز دانشکده تعلیم تربیه… روی مغز ام فشار میاورم که نامش را بیابم. اما سخنان فشرده و ادبی اش فکرم را زیادتر از هر چیز به سرنوشت او متمرکز میسازد: میگوید(… از بنیاد بیات و خاصتن از آقای احسان الله بیات که درین زمستان سرد برای نیازمندان کمک میکنند اظهار سپاس میکنم و خانۀ شان آباد…) فقط چند ثانیه دوام مییابد و دیگر تصویرش از روی صفحۀ تیلویزیون محو میشود. جریان راپورتاژ کمک های بیات را تعقیب میکنم. به نظرم میآید فرشتۀ درمیان این همه بیچاره و بی سرپناه قدم میزند روی کودکان را میبوسد و دست مرحمت بر سر شان میکشد و با دست خود کودکان را لباس میپوشد و بوری های آرد را بلند نموده و به مستحقین توزیع میکند.

    این صحنه مثل همه کلپ های ویدویی و گذارشات اجرایی دولت و اشخاص منفرد ختم میشود و باز موسیقی هر چند مست شروع میشود و زنی با صدای سحر انگیز موسیقی میرقصد و جوانی آواز میخواند و دستکپرانی میکند. با خودم میگویم:

    ــ چه دنیاییست و چه سرنوشتی که آنسان ناگذیر او را قبول کند.

    قلم را بر میدارم و میخواهم برای آقای احسان الله چیزی بنویسم ولی نمیدانم چرا یکبار به هزار پند سودمند رجوع میکنم. خوب اگر گذشتگان پند دادند و ما نشنیدیم گناه ماست. ما هم به آیندگان میگوئیم آری عزیزان این راه راست است که از آن میشود به مقصد رسید. حالا اگر کسی قبول میکند خوشا به احوال اش.

    نصیحت

    اگـر مــردی!  به مـــردی   پایبنـــد  باش

    به  مثل ســـرو  سر ســبز و بلنــد  باش

    بـــروی  دشــمــنان  مانـــند  خنـــــــجر

    بــــرای دوستــــانت مــــثل  قنـــد باش

    به دســـت رستـــم  دستــان  همیشه

    سپــرباش نیـــزه و گــرز و کمــند باش

    بـــرای  دستـــگــــــیری  از   یتیــــمان

    پــدر باش  و  بــرادر  خویشـونــد  باش

    نمیــــگـویم کـــه دل  بر کـــن  ز  دنیـــا

    به  ابنــــای  زمانــــت سـودمــــند باش

    نبــــاشد رســـم  نیــــکان  بد ســـگالی

    ســراپا حُسن  آدم  باش  و  پنــــد باش

    چــرا  داری  ستــم  با  هــر  ضعیـــفی

    به جمــع مردمی، که حق میدهند باش

    جهانمهر هروی

    ۲۲ جنوری ۲۰۰۹

    Posted by admin @ 6:03 pm

  • 20 Responses

    • سلام استاد گرامی!

      به احساس مردم دوستی تان صد بار سلام.
      کاش تاجران دیگر میهن ما حد اقل به اندازه دهم در صد آغای احسانالله بیات به دستگیری غربا برسند. اگر چنین شود باور کنید که دیگر پابرهنه ی و شکم گرسنه ی در وطن ما دیده نخواهد شد.
      چاره چیست …
      نمیــــگـویم کـــه دل بر کـــن ز دنیـــا

      به ابنــــای زمانــــت سـودمــــند باش

      آباد باشید

    • استاد عزیز سلام و درود نثار شما باد!
      پند و نصیحت سودمند و اموزندۀ شما را خواندم و استفاده کردم. این است سخن نیک یک انسان نیکو برای اولاد نیکوی وطن که ارزش بی نهایت زیادی را دارد. ترا شاد و قلم ات را تواناتر خواهانم و به امید صحتمندی وجود نازنین شما، حدیث عشق با دو قطعه غزل عشقی منتظر نظریات ارزشمند شما قرار دارد. شاد و کامگار باشید!!!

    • استاد گرامی با سلام دوباره فقط خواستم پیشنهاد کنم اینکه در مورد مصراع های

      پدر باش و برادر خویشاوند باش
      و
      به جمع مردمی که حق میدهند باش

      تجدید نظر بنمائید، چون از نگاه وزن دارای سکتگی میباشد و همچنان در مصراع

      سپر باش، نیزه و گورز و کمند باش

      فکر کنم که اشتباه تایپی واقع گردیده و در واژۀ گورز حرف „و“ اضافه امده است ؛ یعنی „گرز“ باید نوشته می شد.
      به امید موفقیت های بیشتر شما، منتظر دل نوشته های بعدی تان هستم.
      شاد و کامگار باشید!!!

    • سلام آقای هروی عزیز!
      اگر دیر آمدم معذور بودم
      ز اینترنتف کافی نت دور بودم!
      قشنگ و قشگ تر بود!

      زده آتش به جان غزه، رابین
      بسوزد استخوان کعبه و دین
      چو حجله گشته „شرم شیخ“ آذین
      که باراک و مبارک بسته کابین

    • سائس عزیز!

      محبت ات کم نشود در مورد گرز اقعن من اشتباه فکر کرده بودم تشکر . اما در مورد دو فرد دیگر با شما را یک و یا دو هجاء تفاوت دارد اما در وزن فکر میکنم تفاوتی نیست به هر صورت تا دوستانی چون شما را دارم آهسته آهسته بهتر خواهم شد.

    • درودبرگرامی همدل.
      نخست از اینکه دعوت من را پاسخ گفتی و به تارنگارم آمدی سپاسگزارم.
      عزیزم من در نخست وبلاگ نویسان(تارنگارنگاران)را به تارنگار خود دعوت میکنم.
      سپس به تارنگار کسانی که برایم نگرش هایشان را بیان کرده اند میروم و از بیشتر نوشتارهای تارنگارشان بازدید میکنم و نگرش خود را در باره آن میگویم.
      حال به تارنگار تو آمدم و از تارنگارت بازدید کرده ام و میخواهم نگرشم را درباره تارنگارت بگویم.
      نوشتارهایت را اندکی خواندم.
      بسیار خوشنود هستم که با زبان و قلم خودت با مخاطبانت سخن میگویی.
      با آن ها رابطه برقرار میکنی و نگرشهایت را با آنان در میان میگزاری.
      پستی را که با نام „نصیحت“فرستاده بودی را تمامش را خواندم.
      بسیار زیبا و روان بود.
      چه چکامه زیبا و دل نشینی…
      از پستی که با نام“داستان نویسی“فرستاده بودی بسیار خوشم آمد.
      بسیار آگاهانه و نکته بینانه نوشتی.
      یک پرسش خصوصی از تو دارم.
      اگر دوست نداشتی پاسخی به آن نده.
      میخواستم بدانم تو درس داستان نویسی خواندی؟؟و آیا کتابی هم تا کنون به چاپ رساندی؟؟
      راستش را بخواهی نامت برایم آشناست….
      شادوپیروزباشی.
      بدرود.

    • سلام
      کوشش می کنیم پندهای شمارا به کاربندیم ولی در مورد جوانمردی چندان مطمین نیستیم که با پند در خون ما جا بگیرد.
      دلتنگی ها ازشما بدور باد.

    • سلام و درود بر شما استاد محترم
      ازینکه به وبلاگم سر زدید و مرا تشویق نمودید بسیار خوشحال شدم
      خدا شما را در پناه خود داشته باشد
      دعاگوی شما هستم
      باز هم اگه سر بزنی خوش میشم

      همیشه سبز و شاداب باشید
      با نوشته های عالی تان

    • سلام استاد عزیز عالیقدر

      سروده ی تان با زیبائی خاص مستحکم و پایدار سروده شده.
      سعدی وار زبان به نصایح حکیمانه گشوده اید.
      برایتان توفیق و بهروزی آرزو میکنم.
      اگر فرصت دست میداد بمن هم سری بزنید زیاد فاصله نگیرید که در غربت دوری دوستان چون شما درد آور است.

    • سلام و رحمت خداوند متعال برای شما و تمام مسلمین
      خشنود باد روح تمام مسلمین اهل برزخ

      تازه بروزم و منتظر حضور پرمهرت در (در آرزوی عشق ) هستم
      واز نظر ارزشمندتان بهره مند شویم
      آرزو دارم که همیشه خوش و در یاد حق باشی
      با عرض حرمت
      عبدالقیوم قیس محمدی

    • سلام دوست گرامی
      با وجودی که جنگ درازمدت اعتماد به همدیگر را از وجود مان تهی کرده و یک نوع شک و بدبینی نسبت به همه چیز و همه کس را جایگزین آن ساخته است، باز هم از دیدن کسانی که خوشی خود را با دیگران قسمت می کند، احساس شادی می کنی. با یک ترجمه به روزم. خداوند یار تان

    • استاد گرامی
      از این که دخترم مریم شهرتاش را در وبلاگش با نظر های نیک تان همرایی می کنید از شما سپاسگزارم.

      موفق باشید

    • استاد عزیز و گرامی سلام!
      به امید اینکه صحتمند و سلامت باشید و از گزند حوادث در امان، خواستم سلام شامگاهی نثارتان کنم و ضمناً خبری از شما داشته باشم، چون در حقیقت چند روزیست پیامی از شما در وبلاگ های دوستان درج نگردیده است، که خدا کند خیریت باشد!!!
      ارادتمند؛ سائس

    • سلام استاد عزیز
      جای افتخار برای من هست که حضور پر مهر و افتخار شما را در وبلاگ ناچیزم دیدم و بعد از اینکه وبلاگ واقعآ آموزنده و جذابتان را دیدم و فهمیدم که یکی از افتخارات بهشت خاموش ما به وبلاگ من سر زدند خیلی خوشحال شدم .
      من هم به شعر های ادبی و داستان و افسانه علاقه زیادی دارم .
      مطلبی را که شما دیده بودید در وبلاگ من سروده خودم نبود بسیار دوست دارم بنویسم اما متاسفانه این استعداد را هنوز در خود نیافتم وبه کار نبردم….
      تشکر میکنم از اینکه به وبلاگ من سر زدید..

    Schreibe einen Kommentar

    Deine E-Mail-Adresse wird nicht veröffentlicht. Erforderliche Felder sind mit * markiert

پیوندها