این چهار بیتی ها برای دوستی که از من خواست چهار بیتی بگویم.
لاجورد
درون کــوه قلب پُر ز درد است
دلی آزرده با صد آه سرد است
مـــــیان قصـر های تازه بنیاد
خیل قاچاقبـــران لاجورد است
کاسه لیس
به مــلک ما هر آنکس کاسه لیس است
وزیر و یا وکــیل و یا رئـیس است
مجــو یکـــرنگی از مُــــلا و طالب
که از مادر همه دو رنگ و پـیس است
نام و ننگ
صف مـــردانگـی با نام و ننگ است
ستـــیز از دل به دشمن بیــدرنگ است
مــکـــن باور که رحمــی بر دل اوست
مگوی آدم که از هفت پشت سنگ است
شعر و شعار
دلی دارم که از غم بیقـــــرار است
به غربت روز من شبهای تار است
ز دست ناکــسان نالـــم عزیزم!
مگو دیگر که شعر من شعـار است
بهار برای رزگر پور
بهاره گل به گلدان زیب داره
که هر جا میشود بردش دوباره
گل و گل بته های شهر ما را
کند صد خار و خس هر دم نظاره
نعمت الله ترکانی
3 سرطان 1389
Juni 23rd, 2010 at 11:43 pm
سلام استاد ! خوب هستید؟ الهی شکر ، سپاسگزار و قدر دان تان هستم اول این که خوش امدید و قدم تان روی چشم من ، دوم این که این چند تا دوبیتی اولین سروده های در این قالب است که از شما می بینم کیف کردم و لذت بردم ، استاد هیچ شکی در این مورد نیست که گل باید در گلدان خودش باشه ما ها اگر هویت و حرمت داشته باشیم در وطن داریم نه در جای دیگر و از لطف و احساس تان هم دنیای تشکر .
Juni 24th, 2010 at 9:40 am
سلام بر برادر عزیزم آقای ترکانی
بهترین ها رو براتون آرزو دارم
میلاد نور و رحمت ، عشق و معرفت بر شما مبارک باد
روز پدر بر شما مبارک باد .
سروده های شما را خواندم
این بار قالب چهار پاره انتخاب کردید …
موفق باشید
Juni 26th, 2010 at 2:23 am
با ذکر ماجرایی از ایام ماضیه – بار دگر به روزم با „اعتراضیــــه“!
Juni 27th, 2010 at 8:09 am
سلام استاد !!
سپاس از حضور مبارک تان در شهر آشوب …
چهار بیتی های زیبایتان را خواندم و لذت بردم امیدوارم همچنان ایام به کام و بخت رامتان باشد … بهترینها به کام تان باد.
یاحق …
Juni 27th, 2010 at 2:57 pm
هروی گرامی سلام احترام حضور شما
امیدوارم که شاد وسرحال باشید و ایام تابستان به کام باشد.
ممنونم ازحضور شما درگل سرخ.
با احترام
هادی میران
Juni 27th, 2010 at 8:24 pm
سلام
خوش شدیم که ما نه مدیر و رییس و نه هم کاسه لیس هستیم.
عمرتان دراز باد
Juni 28th, 2010 at 8:32 pm
سلام استاد بزرگوار
امیدوارم که جور و صحتمند باشید
نهایت بجا و زیبا گفته اید
واقعن همانطور است که فرموده تاید
به مــلک ما هر آنکس کاسه لیس است
وزیر و یا وکــیل و یا رئـیس است
مجــو یکـــرنگی از مُــــلا و طالب
که از مادر همه دو رنگ و پـیس است
خدا کاسه و دسترخوان این عجایب مخلوقات را زودتر سر چپه کند
برایتان روز های خوش و خرم آرزو میکنم
شاد و سرفراز باشید
احتراماتم را خدمت همه اعضای خانواده ی محترم برسانید
……………………
زریر عزیز!
البته وقتی این دوبیتی ها را میگفتم به شما عزیزان فکر میکردم. خاصتا شاعر ارجمند ما نورالله جان وثوق که بدون تعارف هر دوبیتی اش به اصطلاح یکخروار فریاد و درد و رنج است. هرچند نمیتوانم با او همسری کنم اما صدایش را خالی نمیگذارم.
Juni 29th, 2010 at 2:52 pm
سلام استاد ترکانی گرامی
[گل]
امیدوارم همیشه سالم وتندرست باشید سلامتی شما استاد عزیز آرزوی من است
………………………..
در اين درياي طوفاني
چرا اي دل پريشاني
براي بستن پايم
فلك زنجير مي خواهي؟
……………………………..
با هزاران شاخه ی گل و پروانه و ستاره منتظر حضور شما وهمینطور سایر دوستان و نظرات ارزشمندتان هستم
ارادتمند
رضا
تهران[گل]
Juni 29th, 2010 at 7:47 pm
درود
چندی به دلیل شرکت در آزمون های پایان ترم، نبودم…
اکنون با „یک شعر و سه نسخه“ به روزم
Juni 30th, 2010 at 9:11 am
سلام استاد ! خوب هستید ؟ شما همیشه لطف دارید و بزرگوارید . در پاسخ دوبیتی تان :
صفای گل به گلدان زیب داره
سبو در دست رندان زیب داره
بیا شهر هری را گل بکاریم
بر او آیینه بندان زیب داره.
Juli 2nd, 2010 at 11:42 am
خانه ی دوست کجاست ؟
در فلق بود که پرسید سوار
آسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شنها بخشید
و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت :
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز تر است
و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ، سر به در می آرند
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاوید اساطیر زمین می مانی
و تو را ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا خش خشی می شنوی
کودکی می بینی رفته از کاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه ی نور
و از او می پرسی : خانه ی دوست کجاست ؟
Juli 3rd, 2010 at 8:20 am
سلام به شما استاد عزيز خوب هستين؟
بسيار زيبا و پر معنا بود و لدت بردم از خواندنشان.
به روز هستم خوش ميشم كه نظري بدهيد.
Juli 3rd, 2010 at 2:24 pm
سلام و عرض ادب بر شما ترکانی محترم
سپاس فراوان از حضور گرمتان … این سرود ها ماندگار زمانه خود است ….
باید نوشت … باید فریاد کرد …. آیندگان سینه به سینه این سرود ها را خواهند خواند .. به محفل های شان خواهند سرود…. و شب های دراز جوانان با یکدیگر خواند گفت این سروده ها در زمانهای جنگ و سیه روز های جنگ وطن مان تو سط سرود پردازان سروده شده است…..نویسا و سرود پرداز بمانید …
با این دوبیتی همراهی تان میکنم …
زدست اهریمــن دور از دیاریـــم
در این دوران حزینیم دلفگاریم
ز دست ناکســـان در گوشـــه غم
به فریاد مانده این روز گاریم
..
Juli 5th, 2010 at 11:13 am
سلام به شما پدر بزرگوار!
دو بیتی های زیبایی تان را را خواندم گفتم باش یک پیام بگذارم دیریست از شما احوال نداشتم خدا کند جور و صحت باشید به مادر جان هم احترمات مرا برسانید
بهروز و صعادتمند باشید
الله حافظ و نگهدار تان
Juli 6th, 2010 at 10:45 am
ترگانی گرامی سلام وسلامتی نثارت
آمدم و خواندم ولذت بردم. شادوسلامت شاعربمانید
با احترام
Juli 6th, 2010 at 12:05 pm
دروود جناب ترکانی ،
ممنون تان که باز هم با لطف و مرحمت خبری از من گرفتید واقعن بزرگی تان را میرساند.البته شما با بزرگواری از دیر دیر رسیدنم به طلوع دوباره دلگیر نشوید.
در سرایش دوبیتی هم سرآمدید .خواندم و لذت بردم.
سبز باشید و سرایشگر
Juli 10th, 2010 at 2:17 pm
درود بر شما یار دیرین
با نوشتاری به نام „گذری بر سنندج“ به روزم
Juli 11th, 2010 at 5:57 am
سلام استاد محترم
دیر وقتی است که یادی از ما نکردن !
به هر صورت من یک مدتی در فضای مجازی نبودم
مثل همیشه استاد محترم زیبا بود .
تشکر
Juli 12th, 2010 at 5:39 pm
استاد عزیز و گرامی سلام
امیدوارم روز های گرام تابستان را بخوشی و راحت سپری کنید
درین هوای گرم طبع ما هم گل کرده تازه غزلی را کشت نموده ام که جوانه زده
تشریف آوردی با نظریات ارزشمند خویش مرا منتدار و مدیون سازید
Juli 24th, 2010 at 8:53 pm
سلام استاد سروده هایی بسیار زیبا سرودید.و دعوت می کنم به کلبه من نیز سری بزنید
November 8th, 2012 at 11:53 am
خیلی ممنون از دوبیتی های جذاب و متنوع اگه امکان داره این اشعار را برای من ایمیل کنید باتشکر حمیرا دانشجوی رشته ادبیات
خوب بگین ارسال نمی کنین این قرتی بازی ها چیه